مصطفی خاکساری

۱۵۶ مطلب توسط «مصطفی خاکساری» ثبت شده است

توصیف عمربن خطاب از زبان ابوبکردر تاریخ طبری نقل از ابابکر آمده که : «واقعیت آن است که من شیطانى دارم که گمراهم مى کند.»(1) عقل نمى پذیرد که منظور ابابکر، شیطان جنّى بوده باشد بلکه انسانى را در نظر داشته است; حالا آن انسان کیست؟ منظور ابابکر، عمر بن الخطاب بوده است خطیب بغدادى از عبدالله بن ابى الحجاج روایت کرده است: عبدالوارث براى ما حدیث کرد و گفت: من در مکه بودم و ابو حنیفه نیز در آن جا حضور داشت و چند نفر نزدش بودند که مردى چیزى پرسید و وى جوابش را گفت; آن مرد گفت: از عمر بن الخطاب چه روایتى است؟ ابو حنیفه گفت: آن، گفتار شیطان است(2). ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- [1] تاریخ الطبرى، ج 2، ص 460; الامامة و السیاسه، چاپ مصر، ج 1، ص 16; تاریخ السیوطى، ص 71. [2] تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج 13، ص 388.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۳۰
مصطفی خاکساری
عمر بن خطاب حکم سجده بر باسناز جمله بدعتهای مضحک عمربن خطاب که الان می توان در نمازهای جماعت مسجد الحرام و مسجد النبی در فرقه وهابیت دید سجده بر پشت یا باسن مأمومی که در صف جلوتر حضور دارداست. حدثنا أبو داود قال حدثنا سلام عن سماک بن حرب عن سیار بن المعرور قال سمعت عمر بن الخطاب یخطب وهو یقول یا أیها الناس إن رسول الله صلى الله علیه وسلم بنى هذا المسجد ونحن معه والمهاجرون والأنصار فإذا اشتد الزحام فلیسجد الرجل على ظهر أخیه(1) ترجمه:از عمر شنیدم که بر روی منبر می گفت : ای مردم ، رسول خدا (ص) این مسجد را که بنا کرد ، ما و مهاجر و انصار بودیم پس اگر شلوغی به شما فشار آورد ، شخص بر روی پشت(باسن) برادر خویش سجده کند ! عبد الرزاق عن معمر عن الاعمش عن مسیب بن رافع أن عمر بن الخطاب قال من اشتد علیه الحر یوم الجمعة فی المسجد فلیصل على ثوبه ومن زحمه الناس فلیسجد على ظهر أخیه(2) ترجمه:عمر گفت هر کس که در روز جمعه گرما بر او فشار آورد ، روی لباس خویش سجده کند ، و کسی که مردم به او فشار آوردند ( و جا برای سجده نداشت) روی پشت برادر خود سجده کند !اسناد: 1)مسند الطیالسی ج 1 ص 13 ش 70 2)مسند أحمد بن حنبل ج 1 ص 32 ش 217 و همچنین مصنف عبد الرزاق ج 1 ص 398 http://omar-obe.blogsky.com/pages/011/
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۲۹
مصطفی خاکساری
دسته بندی فرار عمر و ابوبکر از جنگهادر این پست قصد داریم به صورت خلاصه دسته بندی از فرارهای عمر و ابوبکر بیان کنیم که همه این روایات از کتب اهل سنت است دوستانی که علاقه دارند که مطالب بیشتری ازاین موضوع کسب کنند اگر به کتاب شیعه که دراین زمینه (خیلی بیشتروکامل تر) روایاتی هست مراجعه کنند مانند الارشاد شیخ المفید و ... که چون ما قصد داریم فقط از کتب اهل سنت مدرک بیاوریم از کتب بزرگان تشیع استفاده نکردیم بزرگان محقّقین و اعلام اهل سیره و تاریخ و حدیث از اهل سنّت تصریح کرده اند که در جنگ احد، در شرایطى که مشرکین بعد از شکست ابتدائى، برگشتند و قصد قتل رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم و انهدام قواى مسلمین را داشتند، ابوبکر و عمر نیز چونان دیگران، آن سرور را در دریاى دشمن رها کرده و تنها گذاشته و براى حفظ جان خودشان پا به فرار گذاشتند، براى نمونه به مدارک زیر در باب جنگ احد مراجعه شود: 1 ـ ابو داود طیالسى در کتاب «سنن» 2 ـ ابن سعد در کتاب «الطّبقات الکبرى». 3 ـ طبرانى در کتاب «معجم». 4 ـ ابوبکر بزّار در کتاب «مسند». 5 ـ ابن حبّان در کتاب «صحیح». 6 ـ دارقطنى در کتاب «سنن». 7 ـ ابو نعیم اصفهانى در «حلیة الاولیاء». 8 ـ ابن عساکر در «تاریخ مدینة دمشق». 9 ـ ضیاء مقدسى در «المختارة». 10 ـ متّقى هندى در «کنز العمّال»(1). و امّا در جنگ حنین، حاکم نیشابورى به سند صحیح از ابن عبّاس نقل مى کند که تنها کسى که در آن جنگ با رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم ماند و استقامت کرد، علىّ بن ابیطالب علیه السّلام بود، و همه پا به فرار گذاشتند(2). امّا در جنگ خیبر، اعلام و محقّقین از اهل سنّت فرار ابوبکر و عمر را ذکر کرده اند که از آن جمله: 1 ـ احمد بن حنبل در کتاب «المسند». 2 ـ ابن ابى شیبه در «المصنَّف». 3 ـ ابن ماجه قزوینى در «سنن المصطفى (صلّى الله علیه وآله وسلّم)». 4 ـ ابوبکر بزّار در «المسند». 5 ـ طبرى در «تفسیر و تاریخ». 6 ـ طبرانى در «المعجم الکبیر». 7 ـ حاکم نیشابورى در «المستدرک». 8 ـ بیهقى در «السّنن الکبرى». 9 ـ ضیاء مقدسى در «المختارة». 10 ـ هیثمى در «مجمع الزّوائد». ومتّقى هندى در کتاب «کنز العمّال»(3) واقعه فرار را از افراد فوق الذّکر نقل مى کند. امّا در جنگ خندق که معروف است که رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم فرمودند: لَضَرْبَةُ عَلیٍّ فی یَوْمِ الخَنْدقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَیْنِ: ضربه علىّ بن ابیطالب علیه السّلام در جنگ خندق، از عبادت جنّ و انس نزد خداى تعالى برتر است، و در بعضى از نقلها این چنین آمده است: اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الاُمَّةِ إلى یَوْمِ القِیَامَة(4): برتر است از عبادت تمامى امّت تا روز قیامت. شرط شجاعت از یکطرف، فرار شیخین در این مواقف حسّاس از زندگانى رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم از طرف دیگر، اهل سنّت را دچار گرفتارى کرده است، فکر کردند و کردند تا اینکه شیخ الاسلامشان یعنى جناب «ابن تیمیّه» که در چنین مواردى حلاّل مشاکل!! آنان است فکرى بکر و چاره اى معقول!! اندیشیده، چنین مى گوید: شکّى نیست که ما در خلیفه و حاکم اسلام به لزوم وجود صفت شجاعت قائلیم، ولکن شجاعت بر دو قسم است: 1 ـ شجاعت قلبى 2 ـ شجاعت بدنى و ابوبکر درست است از شجاعت بدنى بى بهره بوده، ولى او داراى شجاعت قلبى بوده، و همین مقدار از شجاعت براى حاکم اسلامى کافى است!! و در ادامه سخنانش مى گوید: و اگر شما مى گوئید على اهل جهاد و قتال بوده، ما مى گوئیم: عمر بن خطّاب نیز اهل قتال و جنگ در راه خداوند بوده است، ولى باید دانست که قتال بر دو قسم است: 1 ـ قتال با شمشیر 2 ـ قتال با دعاء و عمر بن خطّاب با دعاء، در راه خداوند قتال کرده است. سپس ابن تیمیّه براى اثبات شجاعت بدنى ابوبکر ابن ابى قحافه ـ در قبال شجاعتها و مبارزه هاى محیّرالعقول امیرالمؤمنین علیه السّلام با مشرکین ـ تمسّک به واقعه زیر نموده، چنین مى نگارد: بخارى و مسلم در کتاب خودشان آورده اند که: عروة بن زبیر مى گوید: من از عبدالله فرزند عمرو بن عاص پرسیدم که: سخت ترین رفتار مشرکین با رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم کدام بود؟ جواب داد: روزى رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم مشغول نماز بودند که عُقْبَة بن ابى مُعَیْط آمد و رداء آن حضرت را به دور گردن مبارک پیچیده و به شدّت فشار داد، در همین حال ابوبکر آمده و شانه عُقْبه را گرفت و او را به کنارى زد و گفت: آیا مردى را مى کشید که مى گوید: رَبِّیَ الله؟(5) قضاوت در گفتار ابن تیمیّه را به اهل انصاف واگذار مى کنیم. این بود موقعیّت ابوبکر در ارتباط با صفت شجاعت که به اجماع اهل سنّت، در جانشین پیامبر و خلیفه مسلمین معتبر است. (1) کنز العمّال: ج10/424. (2) المستدرک: ج3/111. (3) کنز العمّال: ج8/371. (4) المستدرک على الصحیحین: ج3/32. (5) منهاج السنّة: 8
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۲۸
مصطفی خاکساری
عمر: "پیرزنهای بیسواد هم از من باسوادتر هستند !!! "عمر: "پیرزنهای بیسواد هم از من باسوادتر هستند !!! " علمای ثقه و مورد اعتماد ما و جمعی که نزد نواصب ثقه هستند روایت کرده اند. حتی صاحب کشاف در تفسیرش و حمیدی در (جمع بین الصحیحین) روایت نموده اند که: روزی عمر بن خطاب خطبه می خواند گفت: هر که بر مهریه زن مغالات (زیاده روی) کند و از چهارصد درهم بیشتر مهر نماید او را حد می زنم ( تنبیه میکنم) !!! و آنچه بر چهارصد درهم افزوده باشد را داخل بیت المال می کنم !!! پیر زنی در آنجا حاضر بود. برخاست و گفت: ای عمر! کلام تو اولی (بهتر) به قبول است یا کلام خداوند تبارک و تعالی ؟؟؟ عمر گفت: کلام خداوند. پیر زن گفت: حق تعالی در قرآن مجید فرموده که : و ان آتیتم احدیهن قنطار افلا تاخذوا من شیئا. یعنی چنانچه کابین زنی را بار طلا قرار دادید مانعی ندارد .. (نساء /20 ) عمر گفت: کلکم افقه من عمر حتی المخدرات فی الحجال !!! یعنی جمیع شما فقیه تر و داناتر از عمرید حتی پیر زن در خانه ها و یا زنان مخدره در حجله ها !!! این در حالیستکه حتی مردان آن زمان سواد نداشتند چه برسد به زنان. پس سخن عمر به این معناست که حتی زنان و پیرزنان بیسواد که در حجله هاشان هستند نیز از عمر باسوادترند !!! (سیره عمر ابن جوزی ص 129- تفسیر ابن کثیر ج 1 ص467 - تفسیر کشاف ج 1 ص 357 تاریخ بغداد ج3ص257 - مجمع الزوائد هیثمی ج 4 ص 284- الدر المنثور سیوطی ج 2ص 133- جمع الجوامع ج8 ص 298- فتح القدیر ج1 ص407
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۲۶
مصطفی خاکساری
شراب خواری عمر در کتب اهل سنت!با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد «عمر مى‏گوید:... به «خمر» (مشروبات مست کننده) خمر گویند چه آنکه عقل انسان را مى‏پوشاند...».(1) مطابق این قول هر که شرابخوار باشد بر عقل او سرپوشى گذاشته شده است. مى‏خواهیم بدانیم آیا عمر که جمله فوق را گفته است خود از خمر پرهیز داشت؟ با کمال تأسف باید گفت: یکى از کسانى که در جاهلیت و اسلام (لااقل تا سال هشتم هجرى) نتوانست از شرابخوارى دست بردارد شخص خلیفه ثانى عمر بن الخطاب بود. قبل از ذکر مدارک شرابخوارى عمر به آنچه که در صحاح آمده توجه مى‏کنیم: در منزل ابو طلحه انصارى مجلس شرابى ترتیب داده شد که در آن این افراد شرکت داشتند: 1 - ابو طلحه (صاحب خانه)، 2 - ابو عبیده جراح (گور کن مکه)، 3 - أبی بن کعب، 4 - ابو دجانه (سماک بن خرشه)، 5 - سهیل بن بیضاء، 6 - معاذ بن جبل، 7 - ابو ایوب و مردانى از اصحاب رسول خدا (صلى ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله) و گروهى از انصار و نیز انس بن مالک که جوانترین آنها و ساقى قوم بود. (2) در همین هنگام خبر رسید که شرب خمر حرام شد. (سال هشتم هجرت). علامه امینى در ج 7 الغدیر از ص 95 إلى ص 102 بحث جالبى در این زمینه دارد و در ضمن آن از ابن حجر در فتح البارى و عینى در عمدة القارى (که هر دو در شرح صحیح بخارى مى‏باشد) نقل کرده است که ابو بکر و عمر بن الخطاب نیز جزء آنان بوده‏اند. حتى گفته‏اند که ابو بکر در رثاء کشته‏هاى بدر از قریش اشعارى خواند و چون خبر به رسول خدا (صلى‏الله ‏علیه ‏و ‏آله) رسید با غضب نزدشان رفت و چون حضرتش را با آن حال دیدند گفتند: نعوذ بالله من غضب رسول اللّه . ابن حجر در اصابه مى‏نویسد که ابو بکر قبل از تحریم خمر شراب خورد و در رثاى کشته شدگان بدر از مشرکین اشعارى سرود. (البته از روایت بخارى که انس مى‏گوید من به ابو طلحه وفلان وفلان خمر مى‏نوشاندم برمى‏آید که مراد، ابو بکر و عمر مى‏باشند). اما آنچه که در صحاح درباره شرابخوارى عمر آمده چنین است: «عمر گفت: خدایا! در مورد خمر بیان کافى و روشنى بفرما. آیه‏اى که در سوره بقره است نازل شد. «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما اِثْمٌ کَبِیرٌ...»; یعنی: درباره شراب و قمار از تو مى‏پرسند بگو در آن دوگناهى بزرگ است. (3) آیه را براى عمر خواندند. او گفت: خدایا در مورد خمر، بیانى روشن بفرما. (گوئیا از نظر عمر گناه بزرگ بیان روشنى نبود!) آیه‏اى که در سوره نساء است نازل شد: «یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَأَنْتُمْ سُکارى»; یعنی: اى کسانى که ایمان آورده‏اید در حال مستى به نماز نزدیک نشوید. (4) آیه را براى عمر خواندند. گفت: خدایا! در مورد خمر بیانى روشن بفرما. آیه‏اى که در سوره مائدة است نازل شد. تا آنجا که فرمود: «فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ». (5) یعنى آیا دست بر مى‏دارید؟ که عمر دو بار گفت: دست برداشتیم. (6) ممکن است در پاسخ گفته شود که از مجموع مجلس منعقد شده در منزل ابو طلحه و روایات صحاح چنین بر مى‏آید که ابو بکر و عمر تا قبل از نزول حرمت خمر شراب مى‏نوشیدند و بعد از آنکه حرام شد دیگر از آن نخوردند. مى‏گوئیم: أوّلاً - هر چه که در آن گناه باشد قطعا حرام است ولو آنکه داراى منافعى هم باشد و لذا نمى‏توان گفت که خداوند فرمود: در خمر گناهى بزرگ است ولى آن را حرام نکرد. مگر ممکن است که چیزى حرام نباشد ولى مرتکب آن گناهکار باشد؟! ولذا عده‏اى از علماى اهل سنت نوشته‏اند که حرمت خمر به آیه سوره بقره بوده است نه به آیه سوره مائده.(7) ثانیاً - عمر تا آخر عمر دست از خوردن شراب مسکر برنداشت و حتى اتفاق افتاده که ظرف شراب او را دیگرى خورد و مست شد و عمر نیز او را تازیانه زد. (8) ثالثاً - عمر خود دستور به خوردن نبیذ شدید مى‏داد و چاره آن را نیز اضافه کردن آب دانسته و صریحا مى‏گوید: «اگر از شدت نبیذى مى‏ترسید بدان آب بیفزائید».(9) نکته دیگرى که از روایات صحاح بر مى‏آید اینکه: وقتى آیات مربوط به خمر نازل مى‏شد آن را بر عمر مى‏خواندند. سؤال این است: مگر عمر در میان اصحاب چه خصوصیتى داشت که آیات فوق بر او خوانده مى‏شد؟ آیا چنین نبود که در میان آنها علاقه او به شرب خمر از همه بیشتر بوده و دیرتر از همه آن را ترک کرد؟ (البته اگر از روایت نسائى و روایاتى که علامه امینى رحمه‏الله از بعض کتب اهل سنت مبنى بر استمرار شرب خمر به عنوان نبیذ شدید، چشم پوشى کنیم.) پی نوشت ها: (1) الف - صحیح بخارى، ج 7 ص 137، کتاب الاشربة، باب ما جاء فی أنّ الخمر ما خامر العقل. ب - سنن أبی داود، ج 3 ص 324، کتاب الاشربة، باب اول، ح 3669. «... والخمر ما خامر العقل...». (قسمتى از حدیث صحیح بخارى). (2) الف - صحیح بخارى، ج 6 ص 67، تفسیر سوره مائده. «قال انس:... فانى لقائم أسقى ابا طلحة وفلانا وفلانا...». (لابد اسم آن دو نفر را فراموش کرده بود!). ب - صحیح مسلم، ج 3 ص 72 - 1570، کتاب الاشربة، باب اول، ح 9 - 3. او اسامى مذکور در متن را در ضمن 4 حدیث مى‏آورد. ج - سنن أبی داود، ج 3 ص 325، ابتداى کتاب الاشربة، ح 3673. «عن أنس قال: کنت ساقى القوم حیث حرمت الخمر فی منزل أبی طلحة...». (همین و دیگر هیچ). د - سنن نسائى، ج 8 ص 300 و 301، کتاب الاشربة، باب 2 ح 5551 و 5552. او در حدیث شماره 5552 از قول انس چنین مى‏نویسد: «کنت أسقى ابا طلحة وأبی بن کعب وابا دجانة فی رهط من الانصار...». (3) آیه 219 از سوره بقرة. یعنى: از تو درباره شراب و قمار مى‏پرسند. بگو در آنها گناهى بزرگ... مى‏باشد. دنباله آیه مى‏گوید... و منافعى براى مردم دارد که گناه آن دو از منافعشان بیشتر است. عده‏اى -از جمله عمر- شراب را مى‏خوردند به این عذر که ما براى منفعتش مى‏خوریم نه براى گناه! گوئیا با این نیت گناه برطرف مى‏شود! (4) آیه 42 از سوره نساء، یعنى: اى مومنین در حال مستى به نماز نزدیک نشوید. (5) آیه 91 از سوره مائدة. یعنى: همانا شیطان مى‏خواهد به وسیله شراب و قمار بین شما دشمنى و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و نماز باز دارد. آیا دست برمى دارید؟ (6) الف - سنن ترمذى، ج 5 ص 236، کتاب تفسیر القرآن، باب 6، تفسیر سوره مائدة، ح 3049. «... فدعى عمر فقرئت علیه فقال: انتهینا انتهینا. ب - سنن أبی داود، ج 3 ص 325، کتاب الاشربة، باب اول، ح 3670. او قول عمر را با یکبار کلمه: «انتهینا» مى‏آورد. ج - سنن نسائى، ج 8 ص 299، کتاب الاشربة، باب اول، ح 5550. او مى‏نویسد: لما نزل تحریم الخمر قال عمر: اللهم بیّن لنا فی الخمر بیانا شافیا... (!) ما که نفهمیدم بعد از نزول تحریم دیگر بیان شافى چیست؟! از همین روایت نیز معلوم مى‏شود که قبلا خمر حرام شده بود. چنانچه بعض علماى اهل سنت تصریح کرده‏اند که رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بعد از بعثت اول چیزى را که حرام کرد شرب خمر و منازعه و ناسزاگوئى بوده است. (7) ر ک: الغدیر، ج 7 ص 101. (8) همان، ج 6 ص 257 و 258. (9) سنن البیهقی، ج ۸، ص ۲۹۹ ؛ المبسوط، ج ۲۴، ص ۱۱ ؛ اجامع المسانید أبی حنیفه، ج۲، ص 1۹۲ ؛ کنز العمال، ج ۵، ص ۵۲۲ . برچسب‌ها: عمر بن الخطاب, شراب, شراب خواری, اهل سنت, صحیح بخارید>>سلام بر جویندگان حقیقت: من محمود ، 21 سال سن دارم ، اهل مطالعه و تحقیق هستم و کتاب های روایی و حدیثی زیادی از فریقین شیعه و سنی خوانده ام. تا جایی که تونستم کتاب های اهل سنت را مطالعه کرده ام؛ و در زمینه عقاید و احکام و نحوه پیدایش و نشو و نمای این فرقه اسلامی ، اطلاعات بسیاری در دست دارم. با این همه در هیج جا و هرگز نیافتم که رسول خدا، یک بار مردم را سفارش به پیروی از خلفای سه گانه کرده باشد. در عوضِ آن ، در بسیاری از کتب اهل سنت ، حدیث زیر نقل شده است: رسول خدا (ص) می فرمایند: «هر که می خواهد مانند من زندگی کند و مانند من از دنیا برود و در همان بهشت جاویدانی که پروردگارم برای من مهیا ساخته، ساکن شود، باید ولایت علی را پس از من برگزیند و دوستداران علی را دوست بدارد و پس از من به اهل بیتم بپیوندد و از آنها پیروی و تبعیّت کند چرا که آنان عترت من اند، از طینت من آفریده شده اند و دانش و فهم من به آنها داده شده است. پس وای بر کسانی که از امّتم که فضیلت آنان را نادیده گرفته و رَحِم مرا به جای وصل، قطع کنند؛ خداوند آنان را هرگز از شفاعتم بهره مند نخواهد ساخت». مصادر و اسناد حدیث فوق در کتب اهل سنت: مستدرک حاکم ج 3، ص 128 ؛ معجم الکبری الطبرانی ج 5، ص 220، ح 5067 ؛ کنز العمال ج 12، ص 103، ح 34198 ؛ تاریخ ابن عساکر ج 2، ص 95 ؛ حلیة الأولیاء ج1، ص 86 ؛ مناقب خوارزمی ص 34
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۲۱
مصطفی خاکساری
اگر علی‌ نبود عمر هلاک  میشد لولا علی لهلک عمراین عبارت که از زبان خلیفه دوم عمر بن خطاب ، در جریانهای مختلفی و بارها از زبان وی نسبت به حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام صادر شده است این کلام عمر بی کفایتی اورادر حکومت نشان می دهد که مادراینجا فقط به چند مورد اشاره می کنیم دوستان می توانند برای اطلاع بیشتر به کتاب شریف الغدیر علامه بزرگوار امینی (ره) مراجعه کنند الف:روزی مردی نزد عمر آمد و در پاسخ به این سوال که به او گفته شد چگونه صبح کردی گفت : صبح کردم در حالیکه فتنه را دوست داشتم و از حق کراهت داشتم و یهود و نصاری را تصدیق می کردم و به چیزی که ندیدم ایمان داشتم و به چیزی که خلق نشده اقرار داشتم پس عمر به دنبال حضرت علی علیه السلام فرستاد پس زمانی که حضرت آمد آنها را از حرفهایی که مرد زده بود با خبر کرد و فرمود راست می گوید زیرا خدای متعال می گوید : همانا اموال و اولاد شما فتنه است و از حق کراهت دارد یعنی مرگ زیرا خدای متعال می گوید : و سکره موت به حق آمد و تصدیق می کند یهود و نصاری را خدا ی متعال می فرماید: و یهود می گوید نصاری چیزی نیستند و نصاری می گویند یهود چیزی نیست و به چیزی که ندیده ایمان دارد یعنی خدای عزوجل و به چیزی که خلق نشده اقرار دارد یعنی ساعة (قیامت )پس عمر گفت : اگر علی نبود عمر هلاک می شد.(1) ب) .وروى أن امرأة أتت بولد لستة أشهر من وقت النکاح فی زمان عمر رضی الله عنه فهم عمر برجمها ، فقال علی رضی الله عنه لا سبیل لک علیها ، وتلا قوله تعالى : ( وحمله وفصاله ثلاثون شهرا ) فقال عمر : لولا علی لهلک عمر ترجمه:روایت شده است که زنی در زمان عمر فرزندش را شش ماه بعد از ازدواج به دنیا آورد پس عمر دستور به سنگسار او داد پس حضرت علی علیه السلام فرمود :‌تو اجازه چنین کاری نداری و آین آیه شریفه را تلاوت کرد (و حمله و فصاله ثلاثون شهرا) پس عمر گفت : اگر علی نبود عمر هلاک شده بود .(2) خوارزمی بعد از نقل این ماجرا کلام عمر را به صورت کاملتر بیان می کند : عجزت النساء أن تلدن مثل علی بن أبی طالب ، لولا علی لهلک عمر ترجمه:زنان عاجزند از اینکه مثل علی ابن ابیطالب به دنیا آورند اگر علی نبود عمر هلاک می شد.(3) ج) قال أحمد ابن زهیر حدثنا عبید الله بن عمر القواریری حدثنا مؤمل بن إسماعیل حدثنا سفیان الثوری عن یحیى بن سعید عن سعید بن المسیب قال کان عمر یتعوذ بالله من معضلة لیس لها أبو الحسن وقال فی المجنونة التی أمر برجمها وفى التی وضعت لستة أشهر فأراد عمر رجمها فقال له على إن الله تعالى یقول وحملة وفصاله ثلاثون شهرا الحدیث وقال له إن الله رفع القلم عن المجنون الحدیث فکان عمر یقول لولا على لهلک عمر. ترجمه: ..و درباره زن دیوانه ای که عمر امر به سنگسار او کرد و در مورد زنی که شش ماهه بچه اش به دنیا آمده بود پس عمر خواست که آنها را سنگسار کند پس حضرت علی به او گفت همانا خدای متعال می گوید : و حمل زن و شیر دادنش سی ماه است ... و همچنین به او گفت : هماا خدا تکلیف را از دیوانه برداشته است ... پس عمر می گفت :اگر علی نبود عمر هلاک شده بود .(4) ------------------------------------------------------------------------------------------------- منابع: 1)لسان المیزان - ابن حجر - ج 1 ص 174مواقف ایجی ج 3 ص 636 ، تفسیر سمعانی ج 5 ص 154. 2)مواقف ایجی ج 3 ص 636 ، تفسیر سمعانی ج 5 ص 154 3)المناقب موفق خوارزمی ص81 4)تقریب التهذیب - ابن حجر - ج 1 ص 364-استیعاب ابن عبدالبر ج 3 ص 1103-الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة - الذهبی - ج 1 ص 685.-تقریب التهذیب - ابن حجر - ج 1 ص 637.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۲۰
مصطفی خاکساری
توصیه حضرت على علیه‏السلام در مواجهه با قرآن‏امام (ع)، پس از آن بیان نورانى مبنى بر خبر دادن از عالم قیامت و روز واپسین و رضایت پیروان قرآن از اعمال و گذشته خویش و گرفتار بودن متخلفین از قرآن در آن روز، به مردم چنین توصیه مى‏کنند: فکونوا من حرثه القرآن واتباعه؛ از پیروان قرآن باشید، واستدلوه على ربکم؛ قرآن را دلیل‏-نهج‏البلاغه، خطبه 175 ? و گواه بر پروردگار خویش قرار دهید. خدا را از کلام خودش بشناسید، اوصاف پروردگار را به وسیله قرآن بشناسید. قرآن راهنمایى است که شما را به سوى خدا راهنمایى مى‏کند. از این راهنماى الهى براى شناخت فرستنده آن استفاده کنید و به خدایى که قرآن معرفى مى‏کند ایمان بیاورید. واستنصحوه على انفسکم؛ شما انسان‏ها به کسى که خیرخواه و دلسوز شما باشد نیاز دارید تا در مواقع لازم شما را نصیحت کند. قرآن را ناصح خود قرار دهید و به نصیحت‏هاى خیر خواهانه‏اش عمل کنید؛ زیرا قرآن نصیحت گر دلسوزى است که هرگز به شما خیانت نمى‏کند و شما را به نیکوترین وجه به صراط مستقیم هدایت مى‏کند.بنابراین حضرت على علیه‏السلام به مسلمانان و مشتاقان سعادت دنیا و آخرت توصیه مى‏کند که قرآن را راهنماى خود قرار دهید و به نصیحت‏هاى دلسوزانه آن گوش فرا دهید؛ زیرا ان هذا القرآن یهدى للتى هى اقوم و یبشر المومنین الذین یعملون الصاحات ان لهم اجرا کبیرا -اسرا،9 ? قطعا این قرآن به (( آیینى)) که خود پایدارتر است راه مى‏نماید، و به آن مومنانى که کارهاى شایسته مى‏کنند، مژده مى‏دهد که پاداشى بزرگ بر ایشان خواهد بود.نکته‏اى که در این قسمت از بحث مورد تاکید است لزوم اعتقاد و باورى با روح و جان عجین، نسبت به مضمون این آیه شریفه است؛ زیرا تا چنین اعتقاد و باورى درباره قرآن، بر روحیه انسان حاکم نباشد و تا انسان خود را به طور کامل در اختیار خدا قرار ندهد و خود را از پیش داورى‏ها و هوس‏هاى نفسانى تخلیه نکند هر لحظه ممکن است در دام وسوسه‏هاى شیطان افتد و گمراه شود. آن گاه که به قرآن کریم مراجعه کند ناخواسته در قرآن نیز به دنبال مطالب و آیاتى مى‏گردد که با خواسته‏هاى نفسانى او موافق به نظر آید.بدیهى است که همه دستورات و احکام قرآن با خواسته‏هاى نفسانى و امیال حیوانى انسان موافق نیست. انسان به حسب طبیعتش هوس‏ها و خواسته‏هاى دارد و دوست دارد که قرآن نیز به میل او سخن بگوید. بنابراین طبیعى است آن جا که قرآن بر خلاف امیال حیوانى و نفسانى انسان سخن بگوید. انسان چندان روى خوش به آن نشان ندهد و آن جا که آیات موافق با امیال نفسانى او باشد با گشاده رویى استقبال کند. البته همه این فعل و انفعالات، پنهانى و در درون انجام مى‏گیرد ولى آثارش در اعمال و رفتار انسان ظاهر مى‏گردد؛ لذا عقل ایجاب مى‏کند که قبل از مراجعه به قرآن، انسان ذهن خود را از هر گونه پیش داورى تخلیه کند و از همه هوس‏ها و خواسته‏هاى نفسانى خود صرف نظر کند تا با روحیه خدا محورى به مکتب قرآن پا گذارد. در این صورت است که انسان زانوى ادب مى‏زند و با کمال میل پذیراى معارف الهى مى‏شود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۱۷
مصطفی خاکساری
قرآن؛ نور حقیقى‏یکى از مظاهر تجلى خداوند نور است. خداوند خود را به نور تشبیه مى‏کند و مى‏فرماید: الله نور السماوات والارض؛ خدا نور آسمان‏ها و زمین‏-1- نور، 35. ? است. این نور وجود خداى متعال است که تجلى کرده و خلقت آسمان‏ها و زمین و مخلوقات صورت گرفته است. به برکت عنایت خداوند است که عالم وجود برجاست و فیض وجود، پیوسته از جانب منبع جود، بر موجودات سرازیر است و در نتیجه پدیده‏ها و موجودات به حیات خود ادامه مى‏دهند.گاه از کلام خدا نیز به نور تعبیر مى‏شود؛ زیرا در پرتو نور است که انسان راه را پیدا مى‏کند و از بیراهه رفتن و سردرگمى نجات مى‏یابد. از آن جا که بدترین و زیان بارترین گمراهى و ضلالت، ضلالت و گم راهى در مسیر زندگى و به خطر افتادن سعادت انسان است، نور حقیقى و واقعى آن است که انسان‏ها و جامعه انسانى را از ضلالت و گم راهى نجات دهد و مسیر درست کمال انسانى را براى آنها روشن کند تا راه سعادت و تکامل را از طرق سقوط و ضلالت باز شناسد. بر همین اساس خداوند متعال از قرآن به نور تعبیر کرده است و مى‏فرماید: قد جائکم من الله نور و کتاب مبین؛ به تحقیق از-1- مائده، 15. ? جانب پروردگارتان نور و کتابى روشنى بخش آمده است تا شما با بهره‏گیرى از آن، راه سعادت را از شقاوت باز شناسید. اینک از آن جا که موضوع بحث، قرآن از دیدگاه نهج‏البلاغه است، از تفسیر و توضیح آیات وارده در این زمینه صرف نظر مى‏کنیم و به توضیح بیان حضرت على علیه‏السلام در این باره مى‏پردازیم.حضرت على علیه‏السلام در خطبه 189، بعد از وصف اسلام و پیامبر صلى الله علیه و آله در وصف قرآن کریم مى‏فرماید: ثم انزل علیه الکتاب نورا لا تطفا مصابیحه و سراجا لا یخبو توقده، و بحرا لا یدرک قعره‏آن گاه خداى متعال قرآن را به صورت نورى که چراغ‏هایش هرگز خاموش نمى‏شود و مانند خورشید فروزنده‏اى که هیچ گاه از فروزش نمى‏افتد و مثل دریایى که به قعر آن رسیدن براى هیچ کس میسر نیست بر پیامبرش نازل فرمود.حضرت على علیه‏السلام در این خطبه در وصف قرآن ابتدا با سه تشبیه بسیار زیبا مى‏خواهند قلوب مسلمانان را با عظمت قرآن آشنا کنند و توجه آنها را به این سرمایه عظیم الهى که در دسترس آنها قرار گرفته است بیش از پیش جلب نماید.ابتدا حضرت قرآن را به نور وصف مى‏کنند و مى‏فرمایند: انزل علیه الکتاب نورا لا تطفا مصابیحه؛ خداوند قرآن را، در حالى که نورى است، بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل فرمود؛ لکن این نور با سایر نورها متفاوت است. این حقیقت (( قرآن کریم)) نورى است که نورافکن‏هاى آن هرگز به خاموشى نمى‏گراید و هرگز از تابش نمى‏افتد. از باب تشبیه معقول به محسوس قرآن مانند آن منبع عظیم انرژى برقى است که در شب ظلمانى از طریق شبکه برق رسانى به وسیله نورافکن‏هاى قوى، جاده‏هایى را که به مقصد منتهى مى‏شود، روشن کرده است و با نصب چراغ‏هاى راهنما بر سر دو راهى‏ها و چند راهى‏ها مسیرى را که به هدف منتهى مى‏شود از دیگر مسیرها که به بیراهه و سقوط در دره‏هاى هولناک مى‏انجامد براى کسانى که مى‏خواهند به سلامت به مقصد برسند روشن مى‏کند. قرآن نیز در جامعه دینى و اسلامى و در زندگى جویندگان سعادت و رستگارى چنین نقشى ایفا مى‏کند، با این تفاوت که چراغ‏هایى که از این منبع نور تغذیه مى‏نمایند و مسیر سعادت را روشن مى‏کنند هرگز خاموش نمى‏شوند در نتیجه راه حق، پیوسته مستقیم و روشن است و قرآن کریم و نورافکن‏هاى فروزان آن مدام پیروان قرآن را هشدار مى‏دهند که مواظب باشید از مسیر حق منحرف نشوید.در فراز دیگرى از همین خطبه مى‏فرماید: و نورا لیس معه ظلمه؛ قرآن نورى است که با وجود آن، تاریکى دوام نمى‏یابد؛ زیرا این کتاب آسمانى نورافکن‏هایى دارد که از آن نور مى‏گیرند و پیوسته راه هدایت و سعادت رإ؛ روشن مى‏کنند.علاوه بر این، ائمه علیهم‏السلام که همان مفسرین وحى الهى هستند حکم آن نور افکن‏ها را دارند که معارف قرآن را براى مردم بیان و با علم خدادادى، مسلمانان را با حقیقت قرآن آشنا مى‏کنند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۱۵
مصطفی خاکساری
نظم بخشى به امور اجتماعى طبق رهنمودهاى قرآن‏حضرت على علیه‏السلام مى‏فرمایند: الا ان فیه علم ما یاتى و التحدیث عن الماضى و دواء دائکم و نظم ما بینکم. - نهج‏البلاغه، خطبه 157. ? حضرت، بعد از بیان این مطلب که علم گذشته و آینده در قرآن است و قرآن داروى همه دردهاست، این نکته را متذکر مى‏شوند که: و نظم ما بینکم؛ نظم و راه سامان بخشیدن به روابط بین مسلمانان در قرآن است. این کتاب آسمانى چگونگى روابط اجتماعى شما را نیز معین مى‏کند. براى توضیح این جمله کوتاه و در عین حال تضمین کننده حیات اجتماعى مسلمانان، از ذکر مقدمه‏اى کوتاه، ناگزیر هستیم.بزرگ‏ترین هدف هر نظام سیاسى و اجتماعى، تامین نظم و امنیت اجتماعى است. هیچ مکتب سیاسى را در جهان نمى‏توان یافت که چنین هدفى را انکار کند؛ بلکه تأمین امنیت و برقرارى نظم سر لوحه وظایف هر حکومتى است. و نیز گفته مى‏شود برقرارى نظم سیاسى و اجتماعى از اهداف علم سیاست است، چنان که همه نظام‏هاى سیاسى حاکم بر جوامع بشرى، حداقل در شعار و تبلیغات خود آن را به عنوان بزرگ‏ترین اهداف نظام حکومتى خود بیان مى‏کنند
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۱۳
مصطفی خاکساری
امیرالمومنین علی علیه السلام">
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۲۰:۳۰
مصطفی خاکساری