مصطفی خاکساری

۱۵۶ مطلب توسط «مصطفی خاکساری» ثبت شده است

ازدواج علی(ع) با فاطمه(س) حضرت علی - علیه السلام، بنابر امر الهی وسنت حسنه اسلامی، بر آن می شود که در بحران جوانی به کشتی زندگانی خود سکونت و آرامش بخشد. اما شخصیتی چون حضرت علی - علیه السلام هرگز در همسرگزینی به یک آرامش نسبی وموقت اکتفا نمی کند وآفاق دیگر زندگانی را از نظر دور نمی دارد. از این رو خواستار همسری می شود که از نظر ایمان وتقوی ودانش وبینش ونجابت واصالت، «کفو» وهمشان او باشد. چنین همسری جز دختر رسول خدا حضرت فاطمه زهرا - علیها السلام - که به همه خصوصیات او از هنگام تولد تا آن زمان کاملا آشنایی داشت، کسی دیگر نبود. خواستگاران حضرت زهرا - علیها السلام -   پیش از حضرت علی - علیه السلام افرادی مانند ابوبکر وعمر آمادگی خود را برای ازدواج با دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اعلام کرده بودند وهر دو از پیامبر یک پاسخ شنیده بودند وآن اینکه در باره ازدواج زهرا منتظر وحی الهی است.   آن دو که از ازدواج با حضرت زهرا نومید شده بودند با سعد معاذ رئیس قبیله اوس به گفتگو پرداختند وآگاهانه دریافتند که جز حضرت علی - علیه السلام کسی شایستگی ازدواج با حضرت زهرا - علیها السلام - را ندارد ونظر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز به غیر او نیست. از این رو دسته جمعی در پی حضرت علی - علیه السلام رفتند وسرانجام او را در باغ یکی از انصار یافتند که با شتر خود مشغول آبیاری نخلها بود. آنان روی به علی کردند وگفتند: اشراف قریش از دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خواستگاری کرده اند وپیامبر در پاسخ آنان گفته است که کار زهرا منوط به اذن خداست و ما امیدواریم که اگر تو (با سوابق درخشان وفضایلی که داری) از فاطمه خواستگاری کنی پاسخ موافق بشنوی واگر دارایی تو اندک باشد ما حاضریم تو را یاری کنیم.   با شنیدن این سخنان دیدگان حضرت علی - علیه السلام را اشک شوق فرا گرفت وگفت: دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مورد میل وعلاقه من است. این را گفت ودست از کار کشید وراه خانه پیامبر را، که در آن وقت نزد ام سلمه بسر می برد، در پیش گرفت. هنگامی که در خانه رسول اکرم را کوبید پیامبر فورا به ام سلمه فرمود: برخیز و در را باز کن که این کسی است که خدا ورسولش او را دوست می دارند.   ام سلمه می گوید: شوق شناسایی این شخص که پیامبر او را ستود آنچنان بر من مستولی شد که وقتی برخاستم در را باز کنم نزدیک بود پایم بلغزد. من در را باز کردم وحضرت علی - علیه السلام وارد شد ودر محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشست، اما حیا وعظمت محضر پیامبر مانع از آن بود که سخن بگوید، لذا سر به زیر افکنده بود وسکوت بر مجلس حکومت می کرد. تا اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سکوت مجلس را شکست وگفت: گویا برای کاری آمده ای؟ حضرت علی - علیه السلام در پاسخ گفت: پیوند خویشاوندی من با خاندان رسالت وثبات وپایداریم در راه دین وجهاد وکوششم در پیشبرد اسلام بر شما روشن است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: تو از آنچه که می گویی بالاتر هستی. حضرت علی - علیه السلام گفت: آیا صلاح می دانید که فاطمه را در عقد من در آورید؟ (1)   حضرت علی - علیه السلام در طرح پیشنهاد خود بر تقوا وسوابق درخشان خود در اسلام تکیه می کند واز این طریق به همگان تعلیم می دهد که ملاک برتری این است نه زیبایی وثروت ومنصب.   پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از اصل آزادی زن در انتخاب همسر استفاده کرد ودر پاسخ حضرت علی - علیه السلام فرمود: پیش از شما افراد دیگری از دخترم خواستگاری کرده اند ومن درخواست آنان را با دخترم در میان نهاده ام ولی در چهره او نسبت به آن افراد بی میلی شدیدی احساس کرده ام. اکنون درخواست شما را با او در میان می گذارم، سپس نتیجه را به شما اطلاع می دهم.   پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد خانه زهرا - علیها السلام - شد و او برخاست و ردا از دوش آن حضرت برداشت وکفشهایش را از پایش در آورد وپاهای مبارکش را شست وسپس وضو ساخت ودر محضرش نشست. پیامبر سخن خود را با دختر گرامیش چنین آغاز کرد:   علی فرزند ابوطالب از کسانی است که فضیلت ومقام او در اسلام بر ما روشن است ومن از خدا خواسته بودم که تو را به عقد بهترین مخلوق خود در آورد واکنون او به خواستگاری تو آمده است; در این باره چه می گویی؟ در این هنگام زهرا - علیها السلام - در سکوت عمیقی فرو رفت ولی چهره خود را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برنگرداند وکوچکترین ناراحتی در سیمای او ظاهر نشد. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از جای برخاست وفرمود: «الله اکبر سکوتها اقرارها» یعنی: خدا بزرگ است;سکوت دخترم نشانه رضای اوست. (2) همشانی روحی وفکری واخلاقی   درست است که در آیین اسلام هر مرد مسلمان کفو وهمشان مسلمان دیگری است وهر زن مسلمان که در عقد مرد مسلمانی در آید با همشان خود پیمان زناشویی بسته است، ولی اگر جنبه های روحی وفکری را در نظر بگیریم بسیاری از زنان همشان برخی مردان نیستند و بالعکس. مردان مسلمان شریف واصیل که از ملکات عالی انسانی وسجایای اخلاقی ودانش وبینش وسیع برخوردارند باید با زنانی پیمان زناشویی ببندند که از نظر روحیات وسجایای اخلاقی همشان ومشابه آنان باشند. این امر در باره زنان پاکدامن وپرهیزگار که از فضایل اخلاقی واندیشه وبینش بلند برخوردارند نیز حکمفرماست. هدف عمده ازدواج، که برقراری سکونت وآرامش خاطر در طول زندگی است، جز با رعایت این نکته تامین نمی شود وتا یک نوع مشابهت اخلاقی ومحاکات روحی وجذبه روانی بر محیط زندگی سایه نگستراند پیوند زناشویی فاقد استواری لازم خواهد بود.   با توجه به این بیان، حقیقت خطاب الهی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روشن می شود که فرمود:   «لو لم اخلق علیا لما کان لفاطمة ابنتک کفو علی وجه الارض » (3)   اگر علی را نمی آفریدم، برای دختر تو فاطمه هرگز در روی زمین همشانی نبود.   به طور مسلم مقصود از این کفویت همشانی مقامی وروحی است. هزینه عقد وعروسی   تمام دارایی حضرت علی - علیه السلام در آن زمان منحصر به شمشیر وزرهی بود که می توانست به وسیله آنها در راه خدا جهاد کند وشتری نیز داشت که با آن در باغستانهای مدینه کار می کرد وخود را از میهمانی انصار بی نیاز می ساخت.   پس از انجام خواستگاری ومراسم عقد وقت آن رسید که حضرت علی - علیه السلام برای همسر گرامی خود اثاثی تهیه کند وزندگی مشترک خود را با دختر پیامبر آغاز کند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پذیرفت که حضرت علی - علیه السلام زره خود را بفروشد وبه عنوان جزئی از مهریه فاطمه - علیها السلام - در اختیار پیامبر بگذارد. زره به چهارصد درهم به فروش رفت. پیامبر قدری از آن را در اختیار بلال گذاشت تا برای زهرا عطر بخرد وباقیمانده را به عمار یاسر وگروهی از یاران خود داد تا برای فاطمه وعلی لوازم منزل تهیه کنند. از صورت جهیزیه حضرت زهرا - علیها السلام - می توان به وضع زندگی بانوی بزرگوار اسلام به خوبی پی برد. فرستادگان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از بازار باز گشتند وآنچه برای حضرت زهرا - علیها السلام - تهیه کرده بودند به قرار زیر بود:   1 - پیراهنی به بهای هفت درهم;   2 - یک روسری به بهای یک درهم;   3 - قطیفه مشکی که تمام بدن را نمی پوشانید;   4 - یک تخت عربی از چوب ولیف خرما;   5 - دو تشک از کتان مصری که یکی پشمی ودیگری از لیف خرما بود;   6 - چهار بالش، دو تا از پشم ودو تای دیگر از لیف خرما;   7 - پرده;   8 - حصیر هجری;   9 - دست آس;   10 - طشت بزرگ;   11 - مشکی از پوست;   12 - کاسه چوبی برای شیر;   13 - ظرفی از پوست برای آب;   14 - آفتابه;   15 - ظرف بزرگ مسی;   16 - چند کوزه;   17 - بازوبندی از نقره.   یاران پیامبر وسایل خریداری شده را بر آن حضرت عرضه کردند وپیامبر، در حالی که اثاث خانه دختر خود را زیر ورو می کرد، فرمود: «اللهم بارک لقوم جل آنیتهم الخزف ». یعنی: خداوندا، زندگی را بر گروهی که بیشتر ظروف آنها را سفال تشکیل می دهد مبارک گردان. (4) مهریه حضرت زهرا - علیها السلام -   مهریه دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پانصد درهم بود که هر درهم معادل یک مثقال نقره بود. (هر مثقال 18 نخود است).   مراسم عروسی دختر گرانمایه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در کمال سادگی وبی آلایشی برگزار شد. یک ماه از عقد پیمان زناشویی می گذشت که زنان رسول خدا به حضرت علی گفتند: چرا همسرت را به خانه خویش نمی بری؟ حضرت علی - علیه السلام در پاسخ آنان آمادگی خود را اعلام کرد. ام ایمن شرفیاب محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شد وگفت: اگر خدیجه زنده بود دیدگان او از مراسم عروسی دخترش فاطمه روشن می شد.   پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وقتی نام خدیجه را شنید چشمان مبارکش از اشک پر شد وگفت: او مرا هنگامی که همه تکذیبم کردند تصدیق کرد ودر پیشبرد دین خدا یاریم داد وبا اموال خود به گسترش اسلام مدد رساند. (5)   ام ایمن افزود: دیدگان همه را با اعزام فاطمه به خانه شوهر روشن کنید.   رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد که یکی از حجره ها را برای زفاف زهرا آماده سازند واو را برای این شب آرایش کنند. (6)   زمان اعزام عروس به خانه داماد که فرا رسید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضرت زهرا را به حضور طلبید. زهرا - علیها السلام - ، درحالی که عرق شرم از چهره اش می ریخت، به حضور پیامبر رسید واز کثرت شرم پای او لغزید ونزدیک بود به زمین بیفتد. در این موقع پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حق او دعا کرد وفرمود:   «اقالک الله العثرة فی الدنیا و الآخرة ».   خدا تو را از لغزش در دو جهان حفظ کند.   سپس چهره زهرا را باز کرد ودست او را در دست علی نهاد وبه او تبریک گفت وفرمود:   «بارک لک فی ابنة رسول الله یا علی نعمت الزوجة فاطمة ».   سپس رو کرد به فاطمه وگفت:   «نعم البعل علی ».   آنگاه به هر دو دستور داد که راه خانه خود را در پیش گیرند وبه شخصیت برجسته ای مانند سلمان دستور داد که مهار شتر زهرا - علیها السلام - را بگیرد و از این طریق جلالت مقام دختر گرامیش را اعلام داشت.   هنگامی که داماد وعروس به حجله رفتند، هر دو از کثرت شرم به زمین می نگریستند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وارد اطاق شد وظرف آبی به دست گرفت وبه عنوان تبرک بر سر وبر اطراف بدن دخترش پاشید وسپس در حق هر دو چنین دعا فرمود:   «اللهم هذه ابنتی و احب الخلق الی اللهم و هذا اخی واحب الخلق الی اللهم اجعله ولیا و. . . ». (7)   پروردگارا، این دختر من ومحبوبترین مردم نزد من استت. پروردگارا، علی نیز گرامی ترین مردم نزد من است. خداوندا، رشته محبت آن دو را استوارتر فرما و. . . .   پی نوشت ها:   1 - حضرت علی - علیه السلام در امر خواستگاری از یک سنت اصیل پیروی می کند. در حالی که هاله ای از حیا او را فرا گرفته است. شخصا وبی هیچ واسطه ای اقدام به خواستگاری می کند; واین نوع شجاعت روحی توام با عفاف، شایان تقدیر است.   2 - کشف الغمة، ج 1، ص 50.   3 - بحار الانوار، ج 43، ص 9.   4 - بحار الانوار، ج 43، ص 94; کشف الغمة، ج 1، ص 359. بنابه نوشته کتاب اخیر، همه اثاث منزل حضرت زهرا - علیها السلام - به 63 درهم خریداری شد.   5 - بحار، ج 43، ص 130.   6 - همان، ص 59.   7 - بحار، ج 43، ص 96.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۱۴
مصطفی خاکساری
چنانکه در خلال گفتارهای پیش گذشت، قبل از ورود رسول خدا(ص)به شهر یثرب اختلافات ریشه داری میان دو تیره ساکن این شهر حکومت می کرد و هر چند وقت یک بار این دو تیره یعنی اوس و خزرج به جان هم می ریختند و پس از کشت و کشتار و ویرانی های زیادی که به بار می آوردند برای مدتی دست از جنگ می کشیدند.   در کنار این دو قبیله جمعی از یهود نیز که از طوایف مختلفی چون «بنی قینقاع »، «بنی النضیر»، «بنی قریظة »، «بنی ثعلبة »و دیگران بودند در طول سالها یا قرنهای متمادی تدریجا بدین شهر هجرت کرده و زمینهای بسیاری در شهر و اطراف آن خریداری نموده و به کار تجارت و صنعت مشغول شده بودند و چون از نظر تمدن و فرهنگ و صنعت و بخصوص هوش و استعداد در جمع ثروت بر ساکنان یثرب فزونی داشتند کم کم ثروت و تجارت و اقتصاد و بازار آن شهر را در اختیار خود درآورده و قبضه کرده بودند، و خود این یهودیان یک عامل مؤثری برای ایجاد اختلاف و دامن زدن به آتش تفرقه بودند زیرا سود و بهره و آسایش آنها در این کار بود.   رسول خدا(ص)برای پایان دادن به اختلاف میان دو قبیله اوس و خزرج و کوتاه کردن دست یهود غارتگر به کمک وحی الهی قراردادها و طرحهایی تدوین کرد که به عقیده مورخان و دانشمندان محکمترین پایه پیشرفت اسلام با همین طرحها و قراردادها پی ریزی شد (1) و پس از چندی از همین مردم مختلف العقیده و ناتوان، امت واحد و ملتی نیرومند تشکیل داد و شهر یثرب به صورت بزرگترین پایگاه سیاسی و نظامی جزیرة العرب درآمد، و بدین وسیله اسلام در سراسر جهان توسعه یافت.   و از جمله کارهای لازم و مهمی که انجام شد پیمان برادری و اخوتی بود که آن حضرت میان مهاجر و انصار بست و بدین ترتیب مهاجرین را که احساس غربت و بی کسی می کردند از پریشانی رهایی بخشید (2) و خود نیز در این پیمان اخوت شرکت جسته و علی(ع)را به عنوان برادر خویش انتخاب کرد، و بدو که در مراسم مزبور ایستاده بود و برادر شدن یک یک از مهاجر و انصار را نظاره می نمود رو کرده و فرمود:   - تو هم برادر من باش.   و این یکی از موارد استثنایی بود که میان دو نفر که هر دو مهاجر بودند عقد اخوت و برادری بسته می شد. (3)   پی نوشت ها:   1. برای اطلاع کامل از متن قراردادها به کتابهایی چون سیره ابن هشام و غیره مراجعه شود.   2. در قضیه این پیمان که پیغمبر اسلام(ص)بست داستان جالبی در تاریخ ذکر شده که حکایت از روح فداکاری و کمال ایمان مسلمانان صدر اسلام می کند و با اینکه بنای این کتاب بر اختصار است دریغم آمد آن را در پاورقی ذکر نکنم و آن این است که ابن اثیر و دیگران نقل کرده اند. از جمله کسانی را که رسول خدا(ص)در این پیمان مقدس میان آن دو عقد اخوت بست سعد بن ربیع - از انصار مدینه - با عبد الرحمن بن عوف - از مهاجرین مکه - بود، و چون مراسم این پیمان به پایان رسید سعد بن ربیع رو به عبد الرحمن کرده گفت:   - برادر!من اموالی دارم که همه را با تو نصف می کنم، و دو زن هم دارم، اکنون بنگر کدام یک از این دو زن را تو بیشتر دوست داری تا من او را طلاق دهم و پس از گذشتن عده طلاق وی، تو او را به همسری خویش در آوری و با او ازدواج کنی؟عبد الرحمن از او تشکر کرده و در حق او دعا کرد و گفت:   خدا در مال و خاندانت برکت دهد، مرا بدانها نیازی نیست، فقط راهی برای کسب و کار به من نشان بده، تا من روزی خود را از کسب و کار تحصیل کنم، و سعد به دنبال این تقاضای عبد الرحمن ترتیبی داد تا او به کسب و کار مشغول گردید و بعدها یکی از ثروتمندان مدینه شد.   3. اختلاف است که شماره افرادی که در آن روز میان آنها این پیمان بسته شد جمعا چند نفر بودند، مقریزی گفته: پنجاه نفر از مهاجر و پنجاه نفر از انصار بودند، و از ابن جوزی نقل شده که گفته است: من بررسی و تحقیق کرده ام و مجموع افرادی را که رسول خدا(ص)در آن روز میان آنها پیمان برادری بست صد و هشتاد و شش نفر بودند و این جریان پنج ماه و به قولی هشت ماه پس از ورود به مدینه انجام شد.   ضمنا باید دانست که این پیمان را رسول خدا(ص)دو بار یکی در مکه و میان مسلمانان مکه و قریش و دیگری در مدینه و میان مهاجرین از یک طرف و انصار از یک سو بست، و در هر دو مرتبه علی بن ابیطالب را برادر خود گردانید.   و بد نیست بدانید که در پیمان برادری مکه از جمله حمزه را با زید بن حارثة و ابو بکر را با عمر، عثمان را با عبد الرحمن بن عوف، زبیر را با عبد الله مسعود، عبیدة بن حارث را با بلال و مصعب بن عمیر را با سعد بن ابی وقاص برادر ساخت.   و در پیمان مدینه نیز از جمله حمزه را با زید، جعفر بن ابیطالب را که در حبشه به سر می برد با معاذ بن جبل، ابو بکر را با خارجة بن زید، عمر را با عتبان بن مالک، عثمان را با اوس بن ثابت، ابو عبیدة جراح را با سعد بن معاذ، عمار بن یاسر را با حذیفة بن یمان، سلمان فارسی را با ابو درداء و ابوذر را با منذر بن عمرو. . . برادر ساخت.   و این را هم بدانید که داستان پیمان برادری و اخوت علی(ع)را با رسول خدا(ص)در مکه و مدینه بیش از بیست نفر از سیره نویسان و محدثین اهل سنت در کتابهای خود نقل کرده اند. که برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب الصحیح من السیره، ج 3، ص 60، احقاق الحق و کتابهای دیگر مراجعه کنید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۱۱
مصطفی خاکساری
هنگامی که مادر حضرت علی علیه السلام نوزاد را خدمت پیامبر آورد با علاقه شدید آن حضرت نسبت به کودک روبرو شد. پیامبر از وی خواست که گهواره حضرت علی را در کنار رختخواب او قرار دهد از این جهت، زندگانی امام از روزهای نخست با لطف خاص پیامبر توام شد. نه تنها پیامبر گهواره حضرت علی را در موقع خواب حرکت می داد، بلکه در مواقعی از روز بدن او را می شست وشیر در کام او می ریخت، ودر موقع بیداری با او با کمال ملاطفت سخن می گفت.گاهی او را به سینه می فشرد ومی گفت:   این کودک برادر من است ودر آینده ولی ویاور ووصی وهمسر دختر من خواهد بود.   به سبب علاقه ای که به حضرت علی داشت هیچ گاه از او جدا نمی شد وهر موقع از مکه برای عبادت به خارج شهر می رفت حضرت علی علیه السلام را همچون برادر کوچک یا فرزند دلبندی همراه خود می برد. (1)   هدف از این مراقبتها این بود که دومین ضلع مثلث شخصیت حضرت علی علیه السلام، که همان تربیت است، به وسیله او شکل گیرد وهیچ کس جز پیامبر در این شکل گیری مؤثر نباشد.   امیر مؤمنان در سخنان خود خدمات ارزنده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را یاد کرده، می فرماید:   و قد علمتم موضعی من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بالقرابة القریبة والمنزلة الخصیصة، وضعنی فی حجره و انا ولد یضمنی الی صدره و یکنفنی فی فراشه و یمسنی جسده و یشمنی عرفه و کان یمضغ الشی ء ثم یلقمنیه. (2)   شماای یاران پیامبر، از خویشاوندی نزدیک من با رسول خدا ومقام (احترام)مخصوصی که نزد آن حضرت داشتم کاملا آگاه هستید ومی دانید که من در آغوش پر مهر او بزرگ شده ام; هنگامی که نوزاد بودم مرا به سینه خود می گرفت ودر کنار بستر خود از من حمایت می کرد ودست بر بدن من می مالید، ومن بوی خوش او را استشمام می کردم، و او غذا در دهان من می گذاشت.   پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضرت علی (ع) را به خانه خود می برد از آنجا که خدا می خواهد ولی بزرگ دین او در خانه پیامبر بزرگ شود وتحت تربیت رسول خدا قرار گیرد، توجه پیامبر را به این کار معطوف می دارد.   مورخان اسلامی می نویسند:   خشکسالی عجیبی در مکه واقع شد.ابوطالب، عموی پیامبر، با عایله وهزینه سنگینی روبرو بود. پیامبر با عموی دیگر خود، عباس، که ثروت ومکنت مالی او بیش از ابوطالب بود به گفتگو پرداخت وهر دو توافق کردند که هرکدام یکی از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببرد تا در روزهای قحطی گشایشی در کار ابوطالب پدید آید. از این جهت عباس، جعفر را وپیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضرت علی را به خانه خود بردند. (3)   این بار که امیر مؤمنان به طور کامل در اختیار پیامبر قرار گرفت از خرمن اخلاق وفضایل انسانی او بهره های بسیار برد وموفق شد تحت رهبری پیامبر به عالیترین مدارج کمال خود برسد. امام -علیه السلام در سخنان خود به چنین ایام ومراقبت های خاص پیامبر اشاره کرده، می فرماید:   ولقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه یرفع لی کل یوم من اخلاقه علما ویامرنی بالاقتداء به. (4)   من به سان بچه ناقه ای که به دنبال مادر خود می رود در پی پیامبر می رفتم; هر روز یکی از فضایل اخلاقی خود را به من تعلیم می کرد ودستور می داد که ازآن پیروی کنم.     منابع مقاله: فروغ ولایت، سبحانی، جعفر؛     پی نوشت ها:   1- کشف الغمة، ج 1، ص 90.   2- نهج البلاغه عبده، ج 2، ص 182، خطبه قاصعه.   3- سیره ابن هشام، ج 1، ص 236.   4- نهج البلاغه عبده، ج 2، ص 182
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۰۱
مصطفی خاکساری
هنگامی که پیغمبر آینده اسلام به سن سی سالگی رسید، حادثه ای بس بزرگ در شهرمکه روی داد که از رجهت بی نظیر بود، و بیش از هر کس به خاندان آن حضرت مربوط می شد. این حادثه بزرگ ولادت علی (علیه السلام) در خانه کعبه بود که گدشته از عموم دانشمندان شیعه، جمعی از علمای منصف عامه نیز آن را اعتراف دارند.   علامه فقید معاصر شیخ آقا بزرگ تهرانی می نویسد: «آقا مهدی بن محمد تقی بن ابراهیم نقوی معاصر و متولد در سال 1316 ه ازاحفاد سید دلدار علی هندی دانشمند و فقیه مشهور شیعه در دیار هند، در کتاب «علی و الکعبه » که در 44 صفحه چاپ شده است، از 22 کتاب از کتب علمای عامه نقل می کند که تصریح کرده اند علی (علیه السلام) در کعبه متولد شده است.   و هم می گوید: علامه میرزا محمد علی اردوباردی متولد 1312 ه (از علمای بزرگ معاصر درنجف اشرف) کتاب «امیرالمؤمنین و الکعبه » در اثبات ولادت حضرت امیر در بیت الحرام را تالیف نموده که در باب خود کتابی ابتکاری است. (1)   علامه امینی به تفصیل پیرامون ولادت علی (علیه السلام) درکعبه بحث نموده و ازجمله از دانشمند عالیقدر عامه حاکم نیشابوری در کتاب «مستدرک صحیحین » ج 3 ص 483 نقل می کند که گفته است: «اخبار به تواتر رسیده که فاطمه دختر اسد، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب کرم الله وجهه را در درون کعبه زائید. (2)   و از کنجی شافعی درکتاب «کفایه » نقل کرده که از طریق ابن نجار از حاکم نیشابوری روایت نموده که گفته است: «امیر المؤمنین علی بن ابیطالب درمکه در خانه خدا، شب جمعه سیزدهم ماه رجب سی سال گذشته از عام الفیل متولد گردید. نه قبل و نه بعد از وی مولودی در بیت الله الحرام جز او متولد نگردید، و این کرامتی برای آن حضرت بو به خاطر مقام با عظمت او بود.»   به پیروی از وی، احمد بن عبدالرحیم دهلوی مشهوربه «شاه ولی الله » پدر عبدالعزیز دهلوی مصنف کتاب «تحقه اثنی عشریه » (3) در کتاب «ازالة الخفاء» نوشته » نوشته است: «اخبار متواتر است که فاطمه دختر اسد امیرالمؤمنین علی را در درون کعبه زائید. آن حضرت درروز جمعه سیردهم ماه رجب سی سال بعد ار عام الفیل در کعبه متولد گردید، و هیچ کس جز او نه قبل و نه بعد از وی در کعبه متولد نگردید».   شهاب الدین سید محمود الوسی صاحب تفسیر کبیر در کتاب شرح قصیده عینیة عبدالباقی افندی عمری ص 15 در ذیل این بیت قصیده او در مدح مولای متقیان: انت العلی الذی فوق العلی رفعا ببطن مکة عندالبیت اذ وضعا   می نویسد: «اینکه امیر کرم الله وجهه در خانه خدا متولد شده، در دنیا امری مشهور، و در کتب فرقین سنی و شیعه ذکر شده است ».   تا آنجا که می گوید: «جز او کرم الله وجهه کسی در خانه خدا متولد نشده و چقدر مناسب است که امام ائمه در محلی که قبله مسلمین است متولد گردد. سبحان من یضع الاشیاء فی مواضعها و هو احکم الحاکمین (4)   در تکمیل سخن نغز شهاب الدین دانشمند و مفسر بزرگ سنی می گوئیم جالبتر اینکه امام ائمه مسلمین حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)، تنها کسی که در خانه خدا «کعبه » قبله همه مسلمانان جهان متولد شد، سرانجام نیزدرمحراب مسجد کوفه خانه خدا ضربت خورد که بر آثرآنبا فرق شکافته به افتخار شهادت نائل گردید. شیعیان جهان نیز این افتخار را یافته اند که چنین مولود مبارک و وجود مقدس را امام اول مسلمین و خلیفه بلافصل پیغمبر خاتم (صلی الله علیه و آله) بدانند.   در کعبه شد پدیدار و به محراب شد شهید نازم به حسن مطلع و حسن ختام   وی جلال الدین محمد دوانی فیلسوف مشهور درگذشته سال 908 ه که از مفاخر علمای عامه بوده و فقط در اواخر عمر شیعه شده است، در کتاب فارسی «نور الهدایه فی اثبات الولایه » می نویسد: «این که جمهور اهل سنت از میان تمام صحابه پیغمبر فقط به علی (علیه السلام) «کرم الله وجهه » می گویند (یعنی گرامی باد رخسار او) به دو علت است:   یکی این که در میان صحابه تنها علی (علیه السلام) بوده است که قبل ازبلوغ اسلام آورد، و هرگز در مقابل بت نایستاد و کرنش نکرد، و دیگر این که نشته اند; زمانی که فاطمه دختر اسد مادر علی (علیه السلام) آبستن به حضرت بود، هرگاه محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله) درا می دید، ناگهان به احترام آن حضرت برمی خواست و ادای احترام می کرد.   پیغمبر آینده اسلام روزی گفت: ای مادر! تو آبستنی، من راضی نیستم برای من این طور از جا برخیزی، فاطمه گفت: به خدا قسم هرگاه شما را می بینم،جنینی که در شکم دارم طوری جابجا می شود که مرا ناگزیر می سازد از جا بلند شوم! (5)     کسانی که ناظر بودند با کمال تعجب دیدند ناگهان ضلع بالای حجر الاسود شکست، و فاطمه همسرابوطالب به درون کعبه رفت و شکاف دیوار بهم آمد. (6) موضوع بلافاصله دهن به دهن گشت و به گوش مرد و زن مکه رسید، و همه منتظر بودند ببینند سرانجام آن ماجرای شگفت انگیز چه خواهد بود.   همسر ابوطالب سه روز در خانه کعبه به سر برد. روز چهارم کسانی که پیرامون کعبه گرد آمده بودند دیدند دیوار کعبه از همان جا بار دیگر شکاف برداشت و آن بانوی سرفراز در حالی که نوزاد خود را در آغوش داشت از درون خانه خدا بیرون آمد.   همسر ابوطالب خطاب به حاضران گفت: ای مردم! خداوند مرا به خاطر نوزاد پاک سرشتم بر زنان دیگر برتری داد. زیرا هیچ زنی تا کنون اجازه نداشته است که در خانه خدا وضع حمل کند.   ولی خداوند خانه اش را در اختیار من گذاشت تا فرزند خود را در آن جایگاه مقدس بزایم (7) سپس به خانه آمد. پیغمبر آینده اسلام که از ماجرا اطلاع یافته بود، در خانه ابوطالب بود. نوزاد تا آن لحظه چشم باز نکرده بود. نخستین باری که چشم گشود، لحظه ای بود که پیغمبر ضمن تبریک به زن عمویش نوزاد را از آغوش او گرفت و اولین نگاه نوزاد هم به روی محمد (صلی الله علیه و آله) بود.   پیغمبر صورت نوزاد را بوسید و نام او را «علی » گذارد، و به عمو و زن عمویش مژده داد که نوزاد، آینده ای بس درخشان دارد.   به گفته شاعر: صدف آسا جهان آفرینش درخشان گوهری والا گهر زاد ز بعد قرنها گیتی هنر کرد که اینسان قهرمانی باهنر زاد پدرها بعد از این هرگز نبینند که دیگر مادری اینسان پسر زاد فری بر مادر نیکو سرشتش غزال ماده گوئی شیر نر زاد   پی نوشتها:   1- (الذریعه الی تصانیف الشیعه ج 2 ص 352)   2- (وقد تواتر الاخبار ان فاطمة بنت اسد ولدت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب کرم الله وجهه فی جوف الکعبه.)   3- (تحفه اثنی عشریه کتابی بزرگ در در شیعه است، و هموطن او سید عالیقدر میر حامد حسین نیشابوری هندی کتاب باعظمت «عقبات الانوار» را در رد آن نوشت.)   4- (الغدیر ج 6 ص 22)   5- (کتاب نور الهدایه جلال الدین به ضمیمه شرح زندگانیاو تالیف نویسنده این سطور به طبع رسیده است. به آنجا مراجعه شود.)   6- (این نقطه تا این اواخر در دیوار کعبه مشخص بود. بیشتر زائران شیعه هنگام طواف خانه کعبه چون به آن نقطه می رسند که هنوز هم علامتی دارد آن را می بوسند.)   7- (راجع به ولادت علی علیه السلام درکعبه و خانه خدا گذشته از «الغدیر» به کتب یاد شده متن هم مراجعه شود، و چه خوبست که یکی از دانشمندان، آنها را در کتابی به فارسی و عربی منتشر سازد.)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۰۷:۵۹
مصطفی خاکساری
دوباره پنجره ها بوی سیب آوردند::::نسیم مهر زباغی نجیب آوردند به قاب خاطره تصویر باغ می گوید::::که از کویر گلی دل فریب آوردند به زخم کهنه جان های خسته دیگر بار::::دوای عشق ز کوی طبیب آوردند قسم به اشک، که از آسمان پاک، خبر ::::ز استجابت امن یجیب آوردند به چشم آینه ها آیه های ایمان را::::به یک اشاره ز کوی حبیب آوردند برای دیده درد آشنای شب خیزان::::هزار جرعه تماشا نصیب آوردند -خدای را- که در این شب، شب سپیده گریز::::غریب نیست، که صبحی قریب آوردند غدیر بود و کویر و صدای قافله ای زلال آبی یک برکه بود و ولوله ای غدیر درقدم کاروان و سم ستور::::غبار بود و توهم، گمان روز نشور چنان به جان زمین آفتاب می بارید::::که نقطه نقطه آن خاک تقته بود و تنور حضور آب در آن التهاب گرم عطش::::به جان شب زدگان بود همچو چشمه نور کویر بود و کران تا کران قبیله حج::::غدیر بود و افق تا افق، ز خلق، کرور گشود حضرت رحمت دهان که بگشاید::::هزار چشمه رحمت در آن زمین غیور زلال برکه به خود از غرور می بالید::::که گشت ساقی گل، شد شراب بزم حضور کویر خفته به پای نبی چنان رویید::::که شد بهشت زمین، گشت رشک باغ بلور خدای مهر چو برخاست دشت شد خاموش رسول جمله زبان گشت ودیگران همه گوش ز قبله آمدگان قبله در قبال من است::::قبول حج به خدا در امتثال من است من آن چه شرط بلاغ است فاش می گویم::::که جان دعوت این سالیان سال من است فراز دست من است این علی، علی صبور::::تمام نعمت و تکمیل دین، کمال من است به آیه آیه قرآن قسم که آیه اوست::::هر آنچه وحی خداوند لایزال من است علی تمام من است و منم تمام علی::::علی خلاصه و آیینه خصال من است به کوی عرش که جز نور حق ندارد راه::::مقام امن علی، خانه جلال من است قسم به سر نبوت، قسم به مهر ولا::::منم مثال علی و علی مثال من است هنوز خاطره آب، پر بود زغدیر کنار سرو پیمبر، علی، علی امیر ... شاعر: توکلی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۰۷:۵۰
مصطفی خاکساری
"ناصر شعار ابوذرى"   کاروان بود و بیابان عطشناک غدیر و نبى ملتهب از باده ادراک غدیر کاروان بود و بیابان که سراپا مى‏سوخت‏ و محمد، که افق را به نگاهش مى‏دوخت‏ آنچه ما نیز شنیدیم که شد، مى‏دانست تشنه حادثه‏اى بود، و خود مى‏دانست! وحى آمیخته با جام افق خواهد شد وحى روشنگر ابهام افق خواهد شد انتظارش به سر آمد کسى از راه رسید آن که بود از دل توفانى‏اش آگاه رسید گفت برخیز که از یار سفیر آمده است! به چراغانى صحراى غدیر آمده است موج یک حادثه در جان غدیر است امروز و على چهره تابان غدیر است امروز آن که سر مى‏دهد از دل همه شب ناله عشق مژده‏ات باد! که شد بعد تو دنباله عشق آخرین جمله پیغام رسالت باقى است گام نه، صعب‏ترین گام رسالت باقى است دست در دست على از همگان بیعت گیر خیز و از مردم هر سوى زمان بیعت گیر! و بگو هست على بعد تو مولاى همه گر که تنهاش گذارند، بگو واى همه! همه بودند، و دیدند، و بیعت کردند هر چه حق گفت شنیدند و بیعت کردند بیعت شیشه‏اى و آهن پیمان شکنى داد از بیعت آبستن پیمان شکنى پس از آن بیعت پر شور، على تنها ماند و وصایاى نبى، در دل صحرا جا ماند اى برادر! تو که این سوى زمانى، هش دار! تو بر این عهد، مبادا که نمانى! هش دار دلت اى دوست اگر شیعه آیین علیست یا که چشمان تو سجاده خونین علیست ‏ هم از آن روست که عهدیست تو را با مولا پس به یادآر و به پا خیز و بگو یا مولا! ما هنوز از دل خود صوت نبى مى‏شنویم خلوتى گر بنماییم شبى، مى‏شنویم‏ بیعتى را که نمودیم به خاطر داریم پیش از آن، آنچه که بودیم به خاطر داریم‏ چهارده قرن پس از حادثه پیمان بستن به که پیش از همگان بستن و هم بشکستن‏ موج آن حادثه در جان غدیر است هنوز و على چهره تابان غدیر است هنوز راه سخت است و بلاخیز، ولى کوتاه است و هدف گام نخست است، که بسم الله است سفرى باید از آن بادیه تا منزل دوست سفرى نیست که راه از خود او تا خود اوست
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۰۷:۴۷
مصطفی خاکساری
اصل امامت، باور همگانى مسلمانان بوده و هست، دلایل نقلى، عقلى، جامعه شناختى و ... پشتوانه‏ى این باور مى‏باشد با ره آورد بیشتر این ادله، اثبات امامى است که: داراى ملکه‏ى عصمت و معرفى شده از جانب خدا باشد؛ از آنجا که مشرب عقل مورد تأیید شرع و مقبول همگان است . قاعده‏ى لطف و امامت از آن جا که خردورزى، در پیدایش و استمرار عقیده، سهم بسزایى دارد و چه بسا ترزیق یک باور از راه تقلید و یا اکراه ممکن نباشد، اهمّیّت کنکاش از ریشه‏هاى امام باورى، آشکار مى‏شود. دانشمندان زیادى، هر کدام، بر پایه‏ى تخصّصى که دارند، دلایلى آورده‏اند تا ثابت کنند که انسان و جامعه‏ى انسانى، همواره، نیازمند پیشواى الهى است . این نوشتار در حد توان، به طرح، توضیح و بررسى برخى از آن دلایل مى‏پردازد . آن دلایل. این چنین‏اند : - برهان لطف؛ 2- برهان عنایت؛ 3- قاعده‏ى امکان اشرف، 4 - برهان علم حضورى؛ 5- قاعده‏ى حُسن و قبح عقلى؛ 6- احتیاج درونى؛ 7- لازمه‏ى حرکت و کمال؛ 8- اقتضاى برهان نظم؛ 9- جداناپذیرى شریعت از رهبرى الهى؛ 10- اهداف عالى حکومت اسلامى؛ 11- قلمرو حکومت اسلامى .   قاعده‏ى لطف یکى از اصول و قواعد مهم در کلام عدلیّه (قاعده‏ى لطف) است که پس از قاعده‏ى «حُسن و قبح عقلى» از بنیادى‏ترین قواعد کلامى به شمار مى‏رود؛ زیرا، مسائل اعتقادى زیادى مُستند به این قاعده هستند. وجوب تکلیف، بعثت، امامت، عصمت رهبران الهى،... از این قبیل است. کاربرد این قاعده، منحصر در مباحث کلامى نیست، بلکه دامنه‏ى آن، مباحثى از علم اصول مانند حجیّت اجماع را در نور دیده و به علم فقه هم مانند مباحث امر به معروف و نهى از منکر نفوذ کرده است.  نیز قاعده‏ى لطف، فقط، مورد توّجه دانشمندان شیعى نیست، بلکه دانشمندان معتزلى، آن را پذیرفته و بر آن، اقامه‏ى برهان کرده‏اند و دانشمندان اشاعره به آن توجّه وافرى مبذول داشته‏اند. این قاعده، صرفاً، در میان اندیشه‏مندان مسلمان مطرح نبوده، بلکه پیش از آن، در کلام مسیحى، مورد گفت و گو قرار گرفته است، از جمله مفاهیم بسیار مهم و کلیدى در کلام مسیحیّت، مفهوم لطف ( Grace ) است که در قرون وسطاى مسیحى، موجب پیدایش نظام کلامى ویژه‏اى به نام »الهیات لطف« شده است. تعریف لطف لطف، در لغت، یعنى مجرد ارفاق، احسان، مهربانى، اکرام، و شفقت. از دانشمندان کلام، کسى به وجوب انجام دادن لطف به این معانى بر خداوند، معتقد نشده است. در اصطلاح متکلّمان، نعمت‏ها، خیرات، مصالح - و گاهى - آلامى را که از جانب خداوند به بندگان‏اش مى‏رسد و بیشت‏ر مربوط امور دین و براى کمال معنوى و نیل به سعادت اُخروى است، به گونه‏ که اگر این مواهب و مصالح نبود، نظام آفرینش لغو، و اصل تکلیف، عبث مى‏شد، «الطاف» گفته مى‏شود. البته اگر این گونه امور، مربوط به نظام معاش و دنیاى انسان‏ها باشد و بیش‏ترین بهره‏اش، به جسم و بُعد مادى آنان برسد - که در اصطلاح متکلّمان »الاصلح« نامیده مى‏شود - از بحث ما خارج است .   اقسام لطف براى این که مسئله‏ى "نیاز همیشگى بشر به پیشواى الهى" در سایه‏ى قاعده‏ى لطف، به صورت روشن، مستدل گردد، بیان اقسام لطف و این که مسئله‏ مورد بحث، تحت کدام قسم است، ضرورى مى‏نماید . پاره‏اى از شبهات که بر اصل قاعده‏ى لطف و یا بر استناد مسئله‏ى امامت به قاعده‏ى لطف شده است، ناشى از کم توجّهى به اقسام لطف و ارایه نکردن تعریف روشن از آن‏ها است. کسانى هم که به دفاع برخاسته‏اند، به این مهم، کم‏تر توّجه کرده‏اند، لذا در مقام جواب، دچار مشکل شده‏اند. لطف، به لحاظ تأثیر و بهره‏مند ساختن انسان‏ها، دو قسم مى‏شود: لطف محصلّ و لطف مُقرّب. لزوم وجود پیشواى الهى، از مصادیق هر دو نوع مى‏تواند باشد . لطف محصِّل لطف محصّل، عبارت است از انجام دادن یک سرى زمینه‏ها و مقدّماتى از سوى خداوند که تحقّق هدف و غرض خلقت و آفرینش، بر آن‏ها متوقّف است، به گونه‏ى که اگر خداوند، این امور را در حقّ انسان‏ها انجام ندهد، کار آفرینش لغو و بیهومى‏شود. برخى از مصادیق این نوع لطف، بیان تکالیف شرعى، توان‏مند ساختن انسان‏ها براى انجام دادن تکلیف، نصب و معرّفى ولىّ و حافظ دین و... است . لطف به این معنا، مُحقِقّ اصل تکلیف و طاعت است. ابواسحاق نوبختى، در مقام تعریف لطف محصّل مى‏فرمایند: کارى که خداوند، در حقّ مکلّف انجام مى‏دهد که ضررى براى مکلّف ندارد، منتها اگر این کار انجام نمى‏شد، دیگر طاعتى محقّق نمى‏شد. طرح برهان لطف محصّل و امامت وقتى انسان از مطالعه‏ى خود و مخلوقات و هستى به این نتیجه رسید که تمام مخلوقات آفریده‏ى خداوند است و از مشاهده و اندیشه در نظم و نعمت‏ها و اسرار آفرینش، به اوصاف و هدف‏مندى مبدأ اعلى رسید، مى‏داند که خداوند نعیم و حکیم، از پیدایش هستى و انسان هدفى دارد (حکمت و هدف‏مندى در آفرینش) و چون خداى سبحان. بى‏نیاز مطلق است، پس هدف، سعادت و به کمال رساندن انسان‏ها است، و رسیدن به آن هدف والا، براى انسان‏ها که مرکّب از عقل و شهوت‏اند و در انتخاب راه سعادت و شقاوت مختارند، بدون فرستادن برنامه و راهنما از جانب خداوند، ممکن نیست، پس خوددارى از تشریع و تکلیف و بعثت پیشواى معصوم، موجب افتادن انسان‏ها در جهالت و شقاوت و نقض غرض مى‏شود و قباحت و زشتى این امر، بدیهى است و خداى سبحان، منزّه از قبایح و زشتى‏ها است، پس حتماً هم تکالیف را بیان مى‏کند و هم راهنما را . پشتوانه‏ى اصلى این استدلال، حکمت الهى و لغو و عبث نبودن اصل آفرینش است. پیش فرض‏ها مهم‏ترین مطلبقاعده‏ى لطف، توضیح و اثبات پیش فرض‏هاى این قاعده است که در سایه‏ى آن شبهات زیادى رفع مى‏شود .   . 1اثبات وجود خداوند و وحدانیّت او براى بحث لطف، مفروض و مسلّم است وگرنه نوبت به تکلیف و بعثت نمى‏رسد. هدف و غرض از آفرینش انسان، رسیدن به کمال و سعادت است و این مهم، در گرو تشریع (برنامه) و معرّفى پیشوا و رهبر معصوم و الهى است (بعثت و امامت) . اثبات این پیش فرض نیز راه‏هاى متعدّدى دارد که اینجا، از راه جامعه شناختى و انسان شناختى، استفاده مى‏شود .  . 2خداوند، در تمام کارهایش، از جمله آفرینش انسان‏ها، هدف و غرض دارد، وگرنه کارهایش لغو و عبث مى‏شود و همین‏طور نقض غرض و این، هر دو قبیح است و چون خداوند، بى‏نیاز مطلق و داراى علم مطلق است، هیچگاه کار قبیح انجام نمى‏دهد. اصل این پیش فرض و این که بعثت و معرّفى پیشوا، لطف است، مورد قبول اکثر مذاهب کلامى حتّى بزرگان اشاعره است، منتها اشاعره مى‏گویند، اگر خداوند، این امور را انجام نداد، کار قبیحى انجام نداده است نتیجه‏ کلامشان، این است که انجام دادن لطف بر خداوند، حتمى و لازم نیست و عقل ناقص انسانى هیچ‏گاه حق ندارد بر خداوند حکم کند و انجام کارى را بر او واجب کند، لکن، با جواب منطقى که از مبانى مورد قبول خود آنها استفاده شده، اشاعره نیز چاره‏اى جز پذیرش کامل این پیش فرض را ندارند جواب سخن آنان، این است که این جا، وجوب و باید، از نوع واجب فقهى نیست تا براى کسى تکلیف مشخص شود و عقل ما، حاکم، و خداى سبحان، محکوم شود، بلکه از نوع وجوب هستى‏شناسى و فلسفه و کلام است؛ یعنى، «وجوب عنه» است و نه علیه به عبارت دیگر، مناسبت ذات و صفات خدا با افعالش، این است که هرگز، کار بیهوده و قبیح انجام نمى‏دهد و اشاعره. صفات جمال و جلال خداوند، از جمله غنى و علم و حکمت او را قبول دارند . . 3هدف و غرض از آفرینش انسان، رسیدن به کمال و سعادت است و این مهم، در گرو تشریع (برنامه) و معرّفى پیشوا و رهبر معصوم و الهى است (بعثت و امامت) . اثبات این پیش فرض نیز راه‏هاى متعدّدى دارد که اینجا، از راه جامعه شناختى و انسان شناختى، استفاده مى‏شود
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۳۱
مصطفی خاکساری
عز الدین عبد الحمید بن ابی الحدید مدائنی بغدادی متوفای 655 ، عالم و متکلم و متفکر و ادیب و مورخ و شاعر ، شارح معروف "نهج البلاغه" و اهل سنت است. وی در ستایش پیامبر اکرم و علی ابن ابیطالب علیهما السلام ، هفت قصیده غرا سروده است که به " سبع العلویات" معروف است و بارها چاپ شده است ، قصیده ششم "عینیه" است در 80 بیت که در اینجا 40 بیت از آن آورده می شود .مضامین این قصیده به قدری "ولایی" و "از روی ارادت و محبت" سروده شده که بعید می دانم کسی آنرا بخواند و بر حسن سرایش و اوج تفکر ابن ابی الحدید درود نفرستد!   قد   قلت   للبرق   الذی  شق  الدجى فکان    زنجیـا    هنالـک  یجـدع    1- به آذرخشی که، شب هنگام، در دورن تاریکیها درخشید- چونان که زنگیی را بینی بریده باشند و خون بر چهره اش دویده باشد- گفتم:   یا   برق  ان  جئت  الغری  فقل  له:   أتراک   تعلم   من  بأرضک  مـودع      2- ای آذرخش! اگر به سرزمین غری (نجف) رسیدی بگوی: ای زمین نجف! آیا می دانی چه کسی در دل تو به خاک سپرده شده است؟ فیک   ابن   عمران   الکلیـم  وبعده عیسى    یقفیـه   وأحمـد   یتبـع    3- در دل تو موسای کلیم جای گرفته است و عیسای مسیح و احمد مرسل.   بـل   فیک  جبریل  ومیکال  واسـ  ـرافیل   والملأ   المقدس   أجمـع    4- در دل تو جبرئیل و میکائیل و اسرافیل جای گرفته اند، بلکه همه عالم ملکوت.    بل   فیک   نور   اللـه  جل  جلاله لذوی   البصائر   یستشف  ویلمـع    5- در اینجا نور خدای- عزّ و جلّ- جای گرفته است، آن نور که مردمان بینا دل فروغ و درخشش آن را توانند دید.     فیک  الأمام  المرتضى  فیک ال    وصی المجتبـى    فیـک  البطین  الأنزع     6- ای زمین نجف! امام برگزیده (مرتضی) و وصی منتخب در دل تو جای دارد، همان عالم سرشار از علم و موحد بری از شائبه شرک. الضارب  الهام   المقنع  فی  الوغى بالخوف   للبهـم     الکماة   یقنـع    7- آن کس که در پهنه های کارزاران، غرقه در سلاح، بر تارک دلاوران تیغ می آخت و آن شجاعان دلیر را در پوششی از هراس و بیم غرق می ساخت.      و المترع الحوض المدعدع حیث لا واد یفیض و لا قلیب یترع   8- آن کس که (برای سپاه اسلام) آن حوض را پر از آب کرد (صخره از روی چشمه ای جوشان برگرفت)، جایی که نه رودی می گذشت و نه چاهی آب داشت.   ومبدد   الأبـطال   حیث   تـألبوا  ومفرق   الأحزاب   حیث   تجمعوا    9- آن کس که پراکننده پهلوانان بود، هرجا که (در برابر اسلام) گرد می گشتند و بر هم زننده گروهها و «احزاب» مشرکان بود، هرجا و هرگونه که فراهم می آمدند.   والحبر  یصدع  بالمواعظ  خاشعـا حتى   تکاد  لهـا   القلوب  تصدع     10- آن عالم بزرگ دین که، با خشوع در برابر خداوند، مردم را با سخنان راستین موعظه می کرد، آنسان که دلها از جای کنده می شد. زهد المسیح و فتکه الدهر الذی اودی بها کسری و فوّض التّبع   11- زهد عیسای مسیح و بیباکی روزگار (این دو صفت ضد) هر دو در او جمع بود، آن بیباکی و ناگاه گیری که انوشیروان را به دست فنا سپرد، و تبع را، هذا   ضمیر   العالم  الموجود  عن عـدم   وسر   وجوده  المستـودع     12- این مرد- که در خاک نجف خفته است- وجدان جهان هستی است و سرّ نهایی وجود عالم است.   هذی الامانه لا یقوم بحملها خلقاء هابطه و اطلس و ارفع    13- این، همان «امانت» است که صخره های عظیم فرودین (کوهها) و آسمان بلند برین، قبول آن توانستند کرد.   تابی الجبال الشم عن تقلیدها و تضج تیهاء و تشفق برقع   14- این، آن «امانت» است که کوههای سربرافراشته از پذیرفتن آن تن زدند، و هامونها در برابر عظمت آن فریاد کردند و آسمانها هراسیدند. هذا    هو    النور   الذی   عذباته کـانت    بجبهـة   آدم   تتطلـع   15- این، همان نورخدایی است که اشعه آن در پیشانی آدم صفی می درخشید.   وشهاب  موسى  حیث  أظلم لیلـه رفعت    لـه   لألاؤه   تتشعشـع        16- این، همان آتش موسی است که در شب هنگامی تاریک تاریک بدرخشید و راه را برای موسی روشن ساخت.    یا   من   له  ردت  ذکاء  ولم  یفز بنظیرهـا   من   قبل   الا  یوشع    17- ای کسی که خورشید برای تو (پس از عصر) به پهنه آسمان بازگشت!- معجزه ای که در میان امتهای پیشین تنها «یوشع بن نون» بدان مکرم گشته بود.    یا  هازم   الأحزاب  لا  یثنیه  عن خوض  الحـمام  مدجـج  ومدرع    18- ای درهم شکننده احزاب و انبوهان جنگاوران، که در معرکه کارزار خویشتن در گرداب مرگ می افکندی و به دلاوران غرقه در سلاح پشت نمی کردی.     یا   قالع   الباب  التی  عن  هزها عجـزت   أکف   أربعون   وأربع   19- ای کننده در خیبر، آن در که چهل مرد از تکان دادن آن نیز ناتوان بودند.    لولا  حدوثک  قلت : انک جاعل الـ أرواح    فی   الأشباح  والمستنزع     20- اگر مخلوق نبودی، می گفتم: تویی بخشنده روح و گیرنده جان.      لولا   مماتک  قلت : انک باسط الـ أرزاق   تقدر  فی  العطاء  وتوسع      21- اگر نمرده بودی، می گفتم: تویی روزی دهنده مردمان و تعیین کننده سرنوشت همگان.   ما    العـالم   العلوی   الا   تربة فیها   لجثتـک   الشریفة   مضجع    22- عالم اعلای ملکوت، همان تربت پاکی است که بدن گرامی تو در آن جای گرفته است.       ما الدهر الا عبدک القن الذی بنفوذ امرک فی البریه مولع   23- روزگار همان بنده زرخرید تو است که (به فرمان خدا) می کوشد تا امر تو را در میان مخلوق جاری سازد.   أنا   فی   مدیحک  ألکن  لا  أهتدی وأنا   الخطیب   الهبزری  المصقع   24- زبان من از ذکر ثناها و ستایشهای تو الکن است، با اینکه من همان سخنور سخن پرداز زبردستم.   أأقول    فیـک  سمیدع   کلا   ولا  حاشـا  لمثلک   أن   یقال  سمیدع         25- آیا در مدح تو بگویم: تو «سروری»، نه، نه، کلمه «سرور» کوچکتر از آن است که برای تو مدح باشد!   بل   أنت  فی  یوم  القیامة حاکـم فی   العالمین   وشافـع  ومشفـع   26- تویی حاکم روز قیامت، در میان خلق اولین و آخرین، تویی شفیع پذیرفته شفاعت.       واللـه   لولا  حیدر  ما کانت الـ   ـد نیا   ولا  جمع  البریة  مجمع   27- به خدا سوگند، اگر «حیدر» نبود، نه دنیا و نه خلق دنیا هیچیک نبودند.   من اجله خلق الزمان و ضوئت شهب کنسن وجن لیل ادرع   28- زمان، برای او آفریده شد، ستارگان شبرو برای او روشن گشتند و شب و سپیده برای او پدید آمدند.   علم الغیوب الیه غیر مدافع و الصبح ابیض مسفر لا یدفع   29- او عالم به غیب است، بی هیچ انکاری، چنانکه صبح روشن را نتوان انکار کرد.   والیه    فی   یوم   المعاد  حسابنا   وهو    الملاذ   لنا  غدا  والمفزع     30- در روز رستاخیز حساب ما با اوست، او در فردای قیامت پناه و پناهگاه همگان است.  یا  من   له  فی أرض قلبی منزل نعم   المراد   الرحب  والمستربع    31- ای کسی که بر سرزمین قلب من حکومت می کنی! این عرصه برای تاخت و تاز عشق تو عرصه ای فراخ و درخور است.   أهواک   حتى  فی  حشاشة مهجتی نار   تشب   على   هواک  وتلذع     32- من عاشق توام، عاشقی که آتش سرکش عشق در جانش شعله می کشد و سرتا پایش را می سوزاند.      وتکاد   نفسی  ان   تذوب  صبابة  خلقاً    وطبعاً   لا   کمن   یتطبع    33- الان و یکدم است که جان من در این عشق و آرزومندی ذوب گردد، عشقی برخاسته از نهاد جان، نه چون عشق آن کسان که خویشتن به عاشقی می زنند.     ورأیت   دین   الاعتزال   وأننی أهوى   لأجلک    کلّ  من  یتشیعٌ      34- من سنی ام و معتزلی، امابه خاطر عشق تو، به همه شیعیان تو نیز عشق می ورزم.     ولقد   علمت    بأنه   لا  بد  من مهـدیکـم     ولیومـه   أتطلـع     35- من می دانم که ناگزیر فرزند تو «مهدی» ظهور خواهد کرد، من همواره در آرزوی رسیدن آن روزم.     یحمیه    من    جند  الإله  کتائبٌَ کالیمِ     أقبل    زاخراً   یتدفـع       36- آن روز که مهدی درآید، سپاه خدا- دسته دسته- به یاری او شتابند، و او و سپاهش چونان دریای خروشان دمان به سوی جامعه بشری سرازیر شوند.   فیها   لال   أبی   الحدید  صوارم  مشهورة     ورماح   خط   شرع   37- امیدوارم، در آن روز، از خاندان ابی الحدید نیز در میان لشکر مهدی، شمشیرزنان و نیزه گزارانی چند به هم رسند:      ورجال   موت   مقدمون  کأنهـم   أسد العرین   الربد  لا  تتکعکع     38- مردانی با مرگ پیمان بسته و پیشگامانی دست از جان شسته و شیرانی چونان شیران بیشه ترس ناشناخته .     ولقد   بکیت    لقتل    آَل  محمد بألطف   حتى   کل  عضو مدمع    39- من برای کشته شدن فرزندان پیامبر در صحنه خونین عاشورا نیز اشکها ریخته ام، آنسان که گویی هر عضو از اعضای من چشمی شده است اشک افشان.   تا الله لا انسی الحسین و شلوه تحت السنابک بالعراء موزع   40- به خدا قسم نمی توانم «حسین» را فراموش کنم و پیکر پاره پاره او را در زیر سم اسبان در دامن بیابان ....    خداوندا! به واسطه محبت و ولایت "امیر غدیر" قلب "تمام مسلمین" را متحد کن و تمام ما را از کسانی قرار بده که در حق با هم همدل و در برابر باطل مقاومند. آمین
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۲۹
مصطفی خاکساری
على (علیه السلام) مظلومى گمشده در سقیفه است، که همه باید اقرار به اعلمیتش کنند. اما نه کسى را بتوانند به در خانه‏اش برسانند و نه کسى به سراغش برود، و نه وى بتواند به میان اجتماع و به متن جامعه افتد... مظلومى گمشده در سقیفه، که 23 سال همه جا چون سایه پیامبر بود و اینک 25 سال باید در سایه ستون کج سقیفه بنشیند! ... گنجى از شجاعت و هدایت باشد در 23 سال ارتباط آسمان با مسلمانان و کنجى به عزلت باشد در زمان ارتباط سقیفه با مسلمانان. در زمان وحى، در قله سازمان بخشى‏هاى سیاسى اسلامى جایش باشد و هنگام سقیفه به سرداب تاریخ پناه ببرد... در سقیفه، ولایت شکست خورد و زعامت پیروز شد. در سقیفه، عرب بر اسلام فائق آمد... در سقیفه، صدها اجتهاد در مقابل نص، شرعى شناخته گردید... در سقیفه، گفته شد آن کس که خیبر را گشود، نگذاشتند سقیفه را بگشاید. در سقیفه گفته شد همان پرچم را که از دست ابوبکر گرفتند و به على دادند، امروز پرچم سقیفه و فاتح آن است ! در سقیفه گفته شد بنى‌هاشم و پیروان على بهتر است به همان نبوت بچسبند و خلافت از نبوت جداست. در سقیفه گفته شد: «بخ بخ لک یا على» گفتن در غدیر، سخن ناگهان از دهان پریده‏اى بود که با «ان الرجل لیهجر» جبران گردید!... مگر نبى گرامى، على را نسبت به خود چون هارون به موسى معرفى نکرد؟ مگر على اولین کسى نیست که اسلام آورد؟ مگر نبى گرامى، هر کس از صحابه را دو به دو برادر نکردند و در چند نوبت على را برادر خود نخواندند؟ مگر تمام درهایى که بر مسجدالنبى باز مى‏شد، به وسیله نبى گرامى بسته نشد، الا باب على؟... سقیفه! همان خانه محقرى که درش را به آتش کشیدند و محسن در بین در و دیوارش صدمه دید و حسن و حسین در اندرونش مضطرب بودند و بدریون و بنى‌هاشم در حجراتش از مظلومى گمشده در سقیفه به حمایت، بیتوته داشتند، در توسعه روز افزون بوده، به صورت «قلمرو حکومت على در افزایش دائمى با گذشت زمان» در آمده است... سقیفه! چرا سلمان، ابوذر، عمار، میثم، حبر امت «ابن عباس» و ... را که هر کدام از طرف نبى گرامى تأیید شده و حداقل یک حدیث در فضیلتشان هست، در اینجا نمى‏بینم؟ نکند نامبردگان که از طرف نبى گرامى راستگو و امین و با فضیلت معرفى شده‏اند، از طرف سقیفه مردود باشند؟ سقیفه! این چیست که یک جا اطراف جسد نبى گرامى شیون و زارى و ماتم است، و جاى دیگر سرور و شعف که ابابکر به خلافت مى‏رسد؟ آیا داغ نبى گرامى کافى نبود که باید عترتش متحمل چنین حرکاتى بشوند؟... شما را به اجماع قسم! که از فرد بگذرید و به اجتماع برسید. شما را به انسان‌ها و انسانیت سوگند! که از محدودیت آدمى به درآیید و به حقیقت نهایى و مطلق بیندیشید. دامنه پرواز را فراخى بخشید و قلمرو انضباط فکرى را توسعه دهید. روز تب و بى تابى آن کس که عرب پریشان حال عصر جاهلیت را مبدل به اسلام دروازه چین تا جزایر خالدات کرد و ساعت فتح مکه و دقایق غدیر را که على بر سر دستش بود در نظر آورید، که چشم‌انداز تاریخ بسى تیز است! شما را به تمام آیات نازل شده در شأن على قسم! که اگر نشانى از على در قرآن است بگذارید در سقیفه هم باشد. شما را به تمام جوان‌هایى که در اطراف نبى گرامى مأمور پذیرش مسؤولیت‏هاى خطیر شدند سوگند! که به بهانه سن و سال و جوانى، محرومیت انتخاباتى را بر احقاق حق ترجیح ندهید. شما را به قرآن سوگند! در انتخاب آشناترین افراد به قرآن دچار انحراف نشوید. شما را به حق سوگند، شما را به خدا قسم! خورشید به دست گیرید، جستجو آغاز کنید، هر کُنج و زاویه سقیفه را کاوش نمایید، شاید مظلوم‏ترین مظلومان عالم را بیابید... شما را به حوض کوثر و کشتى نجات قسم! این که نبى گرامى فرمود: مَثل اهل بیتم مَثل کشتى نجات است، عترتم همه جا با ثقل اکبر «قرآن» است، تا نزد حوض بر من وارد شوند، مگر سقیفه، حوض کوثر است که کشتى نجات بر آن افتاده و سرنشینانش انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان‏اند؟ و تنها على و اطرافیانش از نجات نایافتگان؟!... شما را به تمام کسانى که در غدیر حضور داشتند و نصب على را به ولایت پس از رحلت نبى گرامى فراموش نکردند قسم! به همه کسانى که خلافت و وصایت على را در غدیر خم پذیرفتند و از آن روز تا روز تشکیل سقیفه با چنین عقیده‏اى از دنیا رفتند سوگند! چه شد که محمد در میان هفتاد هزار جمعیت غدیر، على را یافت و امروز، سقیفه على را نمى‏یابد؟! شما را به تمام عشق‏ها و پیوستگى‏ها که در راه خدا بوده، به تمام حجت‏ها و به تمام درهاى رحمت الهى قسم! این که محمد همه درهاى مسجد را بست جز درى که به خانه على باز مى‏شد، این که قرض مرا على ادا مى‏کند، این که من شهر علمم و على در آن شهر، این که دست من و دست على در عدالت یکسان است، این که هر کس از على پیروى کند از من پیروى نموده و هر کس نافرمانى على نماید از من نافرمانى کرده است و ... همه وارد است، آیا مى‏توان گفت: این که على به سقیفه راه ندارد، محمد هم نخواهد داشت؟... مى‏توان باور کرد که حدیث منزلت و حدیث غدیر، ناقض یکدیگر باشند؟ اگر فضیلت به سبقت در اسلام و تقوا و عمل صالح و جهاد در راه خداست، آیا على در فضیلت پس از چه کسى جز محمد قرار خواهد گرفت؟ شما را به مولا قسم! این که نبى گرامى در غدیر فرمودند: مگر من مولاى شما نیستم و همه جواب دادند، هستید. و سپس فرمودند: هر کس من مولاى اویم على مولایش است، آیا مولا بودن محمد و مولا بودن على دو معنى دارد که با یکدیگر فاصله دارند؟ شما را به تمام ثار و ایثار و ثوره‏ها قسم! به هر چه ادله شرعى از کتاب و سنت است، به تمام کسانى که براى ولایت و در راه ولایت اجتهاد کرده‏اند قسم! به محمدى که خدا را بهتر از انسان‌هاى دیگر شناخت، به خدایى که محمد را براى نبوت و على را جهت ولایت معرفى فرمود قسم! بگویید هر کس در همه جا اجتهاد خود را در طول نص مى‏بیند ساکت نباشد. و به ویژه فرزندان دانشمند سقیفه، آنان که منصف‏اند و بر مسائل و معارف اسلام دلى آگاه و تسلطى وافر دارند، چرا و چرا و چرا همین که به مسأله خلافت و ولایت مى‏رسند، تا نزدیک دروازه نص، جولانى جانانه مى‏نمایند، اما ناگهان توسن قلم را کشیده و مطلب را کشته، بدون تحقیق و تتبع آن را قیچى مى‏کنند؟ مگر جز این است که اگر درباره ولایت، مغزى امتناع ورزید، یا جوهرى خشکید، علتش را ژنتیک توجیه کرده و نشانى از زمینه ارثى را از آن مغز و آن قلم بر ملا مى‏سازد. آنچنان که هزاران سال، بشر تیغ‏هاى برهنه دید و ترسید و هم اکنون نیز از یک خنجر برهنه بیش از یک مسلسل دلهره مى‏برد و بازداشتن قلم از ذکر فضایل على و نصر ولایت، ارثى است که از آباء و اجدادمان به ما رسیده که مى‏بایست حتى نام على را از میان غضب‏هاى سر نیزه آلود خلفاى اموى، عباسى و عثمانى به روى برگ آوریم. شما را به سوگندها و قسم‏ها: تتبعى بسزا کنید و صحیح‏ها را از سقیم‏ها جدا سازید و حق مطلب‏ها را ادا نمایند و حق‌گویى را بر خط نفس برتر دارید و قلم را به راه رضایت خدا بچرخانید و جوهرى بر اوراق، جز جهت خشنودى خدا نریزید.  بر گرفته از کتاب «مظلومى گمشده در سقیفه»، ج1، انتشارات جوادیه یزد. گفتنى است که این متن، تدوین یافته و برگزیده از بخش‌هاى مختلف آن کتاب از س 33 تا 137 است.   شهید سیدرضا پاک نژاد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۲۶
مصطفی خاکساری
شیعه از چه زمانی به وجود آمد؟   آغاز پیدایش شیعه را که براى اولین بار به شیعه على (اولین پیشوا از پیشوایان اهل بیت) معروف شدند همان زمان حیات پیغمبر اکرم باید دانست و جریان ظهور و پیشرفت دعوت اسلامى در بیست و سه سال زمان بعثت موجبات زیادى در برداشت که طبعا پیدایش چنین جمعیتى را در میان یاران پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ایجاب می‌کرد. پیغمبر اکرم در اولین روزهاى بعثت که به نص قرآن مأموریت یافت که خویشان نزدیکتر خود را به دین خود دعوت کند صریحاً به ایشان فرمود که هر یک از شما به اجابت من سبقت گیرد وزیر و جانشین و وصى من است. على (علیه السلام) پیش از همه مبادرت نموده اسلام را پذیرفت و پیغمبر اکرم ایمان او را پذیرفت و وعده‌هاى خود را تقبل نمود و عادتاً محال است که رهبر نهضتى، در اولین روز نهضت و قیام خود، یکى از یاران نهضت را به سمت وزیرى و جانشینى به بیگانگان معرفى کند ولى به یاران و دوستان سر تا پا فداکار خود نشناساند یا تنها او را با امتیاز وزیرى و جانشینى بشناسد و بشناساند؛ ولى در تمام دوره زندگى و دعوت خود، او را از وظائف وزیرى معزول و احترام مقام جانشینى او را نادیده گرفته و هیچگونه فرقى میان او و دیگران نگذارد. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به موجب چندین روایت مستفیض و متواتر که سنى و شیعه روایت کرده‌اند تصریح فرموده که على (علیه السلام) در قول و فعل خود، از خطا و معصیت مصون است هر سخنى که گوید و هر کارى که کند با دعوت دینى مطابقت کامل دارد و داناترین مردم به معارف و شرایع اسلام است. على علیه السلام خدمات گرانبهایى انجام داده و فداکاری‌هاى شگفت انگیزى کرده بود مانند خوابیدن در بستر پیغمبر اکرم در شب هجرت و فتوحاتى که در جنگ‌هاى بدر و احد و خندق و خیبر به دست وى صورت گرفته بود که اگر پاى وى در یکى از این وقایع در میان نبود اسلام و اسلامیان به دست دشمنان حق ریشه کن شده بودند. جریان غدیر خم که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در آنجا على (علیه السلام) را به ولایت عامه مردم نصب و معرفى کرده و او را مانند خود متولى قرار داده بود. بدیهى است این امتیازات و فضائل اختصاصى دیگر که مورد اتفاق همگان بود و علاقه مفرطى که پیغمبر اکرم به على (علیه السلام) داشت طبعاً عده‌اى از یاران پیغمبر اکرم را که شیفتگان فضیلت و حقیقت بودند بر این وامیداشت که على (علیه السلام) را دوست داشته به دورش گرد آیند و از وى پیروى کنند، چنانکه عده‌اى را بر حسد و کینه آن حضرت وامیداشت. گذشته از همه اینها نام (شیعه على) و (شیعه اهل بیت) در سخنان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بسیار دیده می‌شود .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۲۵
مصطفی خاکساری