مصطفی خاکساری

۸۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

شیعه از چه زمانی به وجود آمد؟   آغاز پیدایش شیعه را که براى اولین بار به شیعه على (اولین پیشوا از پیشوایان اهل بیت) معروف شدند همان زمان حیات پیغمبر اکرم باید دانست و جریان ظهور و پیشرفت دعوت اسلامى در بیست و سه سال زمان بعثت موجبات زیادى در برداشت که طبعا پیدایش چنین جمعیتى را در میان یاران پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ایجاب می‌کرد. پیغمبر اکرم در اولین روزهاى بعثت که به نص قرآن مأموریت یافت که خویشان نزدیکتر خود را به دین خود دعوت کند صریحاً به ایشان فرمود که هر یک از شما به اجابت من سبقت گیرد وزیر و جانشین و وصى من است. على (علیه السلام) پیش از همه مبادرت نموده اسلام را پذیرفت و پیغمبر اکرم ایمان او را پذیرفت و وعده‌هاى خود را تقبل نمود و عادتاً محال است که رهبر نهضتى، در اولین روز نهضت و قیام خود، یکى از یاران نهضت را به سمت وزیرى و جانشینى به بیگانگان معرفى کند ولى به یاران و دوستان سر تا پا فداکار خود نشناساند یا تنها او را با امتیاز وزیرى و جانشینى بشناسد و بشناساند؛ ولى در تمام دوره زندگى و دعوت خود، او را از وظائف وزیرى معزول و احترام مقام جانشینى او را نادیده گرفته و هیچگونه فرقى میان او و دیگران نگذارد. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به موجب چندین روایت مستفیض و متواتر که سنى و شیعه روایت کرده‌اند تصریح فرموده که على (علیه السلام) در قول و فعل خود، از خطا و معصیت مصون است هر سخنى که گوید و هر کارى که کند با دعوت دینى مطابقت کامل دارد و داناترین مردم به معارف و شرایع اسلام است. على علیه السلام خدمات گرانبهایى انجام داده و فداکاری‌هاى شگفت انگیزى کرده بود مانند خوابیدن در بستر پیغمبر اکرم در شب هجرت و فتوحاتى که در جنگ‌هاى بدر و احد و خندق و خیبر به دست وى صورت گرفته بود که اگر پاى وى در یکى از این وقایع در میان نبود اسلام و اسلامیان به دست دشمنان حق ریشه کن شده بودند. جریان غدیر خم که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در آنجا على (علیه السلام) را به ولایت عامه مردم نصب و معرفى کرده و او را مانند خود متولى قرار داده بود. بدیهى است این امتیازات و فضائل اختصاصى دیگر که مورد اتفاق همگان بود و علاقه مفرطى که پیغمبر اکرم به على (علیه السلام) داشت طبعاً عده‌اى از یاران پیغمبر اکرم را که شیفتگان فضیلت و حقیقت بودند بر این وامیداشت که على (علیه السلام) را دوست داشته به دورش گرد آیند و از وى پیروى کنند، چنانکه عده‌اى را بر حسد و کینه آن حضرت وامیداشت. گذشته از همه اینها نام (شیعه على) و (شیعه اهل بیت) در سخنان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بسیار دیده می‌شود .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۲۵
مصطفی خاکساری
امامت امامت در لغت به معناى پیشوایى و رهبرى است و هر کسى که متصدى رهبرى گروهى شود "امام" نامیده مى‌شود خواه در راه حق باشد یا در راه باطل. چنانکه در قرآن کریم، واژه «ائمة الکفر» درباره سران کفار به کار رفته است، و کسى که نمازگزاران به او اقتدا مى‌کنند «امام جماعت» نامیده مى‌شود. اما در اصطلاح علم کلام، امامت عبارت است از: «ریاست همگانى و فراگیر بر جامعه اسلامى در همه امور دینى و دنیوى.» و ذکر کلمه "دنیوى" براى تاکید بر وسعت قلمرو امامت است، وگرنه تدبیر امور دنیوى جامعه اسلامى، جزیى از دین اسلام است. از دیدگاه شیعه، چنین ریاستى هنگامى مشروع خواهد بود که از طرف خداى متعال باشد، و کسى که اصالهً (و نه به عنوان نیابت) داراى چنین مقامى باشد معصوم از خطا در بیان احکام و معارف اسلامى و نیز مصون از گناهان خواهد بود. در واقع، امام معصوم همه منصب‌هاى پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به جز نبوت و رسالت را دارد و هم سخنان او در تبیین حقایق و قوانین و معارف اسلام، حجت است و هم فرمان‌هاى وى در امور مختلف حکومتى، واجب الاطاعه مى‌باشد. بدین ترتیب اختلاف شیعه و سنى در موضوع امامت، در سه مساله ظاهر مى‌شود: نخست آن که امام باید از طرف خداى متعال، نصب شود. دوم آنکه باید داراى علم خدادادى و مصون از خطا باشد. سوم آنکه باید معصوم از گناه باشد. بر حسب آنچه از روایات متعدد استفاده مى‌شود پیامبر اکرم قبلاً مامور شده بودند که امامت امیرمومنان (علیه السلام) را رسماً اعلام کنند ولى بیم داشتند که مبادا مردم، این کار را حمل بر نظر شخصى آن حضرت کنند و از پذیرفتن آن، سر باز زنند از این روى، در پى فرصت مناسبى بودند که زمینه این کار فراهم شود. البته معصوم بودن، مساوى با امامت نیست زیرا به اعتقاد شیعه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هم معصوم بودند هر چند مقام امامت را نداشتند. چنانکه حضرت مریم (سلام الله علیها) نیز داراى مقام عصمت بوده‌اند و شاید در میان اولیا خدا کسان دیگرى نیز چنین مقامى را داشته‌اند هر چند ما اطلاعى از آنان نداریم و اساساً شناختن شخص معصوم جز از طریق معرفى الهى، میسر نیست.   اثبات لزوم امامت ختم نبوت بدون نصب امام معصوم، خلاف حکمت الهى است و کامل بودن دین جهانى و جاودانى اسلام، منوط به این است که بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) جانشینان شایسته‌اى براى او تعیین گردند به گونه‌اى که بجز مقام نبوت و رسالت، داراى همه مناصب الهى وى باشند این مطلب را مى‌توان از آیات کریمه قرآن و روایات فراوانى که شیعه و سنى در تفسیر آنها نقل کرده‌اند، استفاده کرد: از جمله در آیه سوم از سوره مائده مى‌فرماید: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً» این آیه که به اتفاق مفسرین در حجة الوداع و تنها چند ماه قبل از رحلت پیامبر اکرم نازل شد بعد از اشاره به ناامیدى کفار از آسیب پذیرى اسلام «الیوم یئس الذین کفر و امن دینکم ...» تاکید مى‌کند که امروز دین شما را کامل و نعمتم را بر شما تمام کرده‌ام .  در روایتى که بعضى از بزرگان اهل سنت (حموینى) نیز نقل کرده‌اند آمده است که ابوبکر و عمر از جابر خاستند و از رسول خدا پرسیدند که آیا این ولایت، مخصوص على است؟ حضرت فرمود: مخصوص على و اوصیائ من تا روز قیامت است. پرسیدند: اوصیای شما چه کسانى هستند؟ فرمودند: «على اخى و وزیرى و وارثى و وصیى و خلیفتى فى امتى و ولى کل موئمن من بعدى، ثم ابنى الحسن، ثم ابنى الحسین، ثم تسعة من ولد ابنى الحسین واحداً بعد واحد، القرآن معهم و هم مع القرآن، لایفارقونه ولا یفارفهم حتى یردوا على الحوض.» و با توجه به روایات فراوانى که در شان نزول این آیه‌ها وارد شده کاملاً روشن مى‌شود که این «اکمال و اتمام» که توام با نومید شدن کفار از آسیب‌پذیرى اسلام بوده با نصب جانشین براى پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از طرف خداى متعال، تحقق یافته است. زیرا دشمنان اسلام، انتظار داشتند که بعد از وفات رسول خدا ـ مخصوصاً با توجه به این که فرزند ذکورى نداشتند ـ اسلام بدون سرپرست بماند و در معرض ضعف و زوال قرار گیرد، ولى با نصب جانشین براى وى دین اسلام به نصاب کمال، و نعمت الهى به سرحد تمام رسید و امید کافران بر باد رفت. و کیفیت آن، چنین بود که پیامبر اکرم هنگام بازگشت از حجة الوداع همه حجاج را در محل "غدیر خم" جمع کردند و ضمن ایراد خطبه مفصلى از ایشان سوال کردند: «الست اولى بکم من انفسکم؟» آیا من از طرف خدای متعال بر شما ولایت ندارم؟ همگى یکصدا جواب مثبت دادند، آنگاه زیر بغل على (علیه السلام) را گرفته او را در برابر مردم بلند کردند و فرمودند: «من کنت مولاه فعلى مولاه» و بدین ترتیب، ولایت الهى را براى آن حضرت، اعلام فرمودند. سپس همه حضار با آن حضرت بیعت کردند و از جمله، خلیفه دوم ضمن بیعت با امیر مومنان على (علیه السلام) به عنوان تهنیت گفت: "بخ بخ لک یا على، اصحبت مولاى و مولى کل مومن و مومنة."       و در این روز بود که این آیه شریفه نازل شد: "الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً" و پیامبر اکرم تکبیر گفتند و فرمودند: «تمام نبوتى و تمام دین الله ولایة على بعدى» و در روایتى که بعضى از بزرگان اهل سنت (حموینى) نیز نقل کرده‌اند آمده است که ابوبکر و عمر از جابر خاستند و از رسول خدا پرسیدند که آیا این ولایت، مخصوص على است؟   حضرت فرمود: مخصوص على و اوصیائ من تا روز قیامت است. پرسیدند: اوصیای شما چه کسانى هستند؟ فرمودند: «على اخى و وزیرى و وارثى و وصیى و خلیفتى فى امتى و ولى کل موئمن من بعدى، ثم ابنى الحسن، ثم ابنى الحسین، ثم تسعة من ولد ابنى الحسین واحداً بعد واحد، القرآن معهم و هم مع القرآن، لایفارقونه ولا یفارفهم حتى یردوا على الحوض.»   از دیدگاه شیعه، چنین ریاستى هنگامى مشروع خواهد بود که از طرف خداى متعال باشد، و کسى که اصالهً (و نه به عنوان نیابت) داراى چنین مقامى باشد معصوم از خطا در بیان احکام و معارف اسلامى و نیز مصون از گناهان خواهد بود.   بر حسب آنچه از روایات متعدد استفاده مى‌شود پیامبر اکرم قبلاً مامور شده بودند که امامت امیرمومنان (علیه السلام) را رسماً اعلام کنند ولى بیم داشتند که مبادا مردم، این کار را حمل بر نظر شخصى آن حضرت کنند و از پذیرفتن آن، سر باز زنند از این روى، در پى فرصت مناسبى بودند که زمینه این کار فراهم شود تا این که این آیه شریفه نازل شد:   «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس» و ضمن تاکید بر لزوم تبلیغ این پیام الهى ـ که همسنگ با همه پیام‌هاى دیگر است و نرساندن آن به منزله ترک تبلیغ کل رسالت الهى مى‌باشد ـ به آن حضرت مژده داد که خداى متعال تو را از پیامدهاى آن، مصون خواهد داشت. با نزول این آیه، پیامبر اکرم دریافتند که زمان مناسب، فرا رسیده و تاخیر بیش از این، روا نیست. از این روى، در غدیر خم به انجام این وظیفه، مبادرت ورزیدند .   برگرفته از آثار شهید مرتضی مطهری
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۲۲
مصطفی خاکساری
برای دانلود به ادامه ی مطلب بروید
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۰۱
مصطفی خاکساری
برای دانلود مداحی باصدای اقای رعنایی به ادامه ی مطلب بروید
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۰۰
مصطفی خاکساری
برای دانلود مداحی   اقای رعنایی به ادامه ی مطلب بروید
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۵۷
مصطفی خاکساری
بسْم الله الْرحْمن الْرحیمْعلی بن ابی رافع می گوید :من نگهبان خزینه بیت المال حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام ) بودم . در میان بیت المال گردن بند مروارید گران قیمتی وجود داشت که در جنگ بصره به غنیمت گرفته شده بود . دختر امیرالمومنین کسی را نزد من فرستاد و پیغام داد که شنیده ام در بیت المال گردن بند مرواریدی هست . من میل دارم آن را به عنوان امانت ، چند روزی به من بدهی تا در روز عید قربان خود را با آن آرایش دهم و پس از آن بازگردانم . من پیغام دادم به صورت مضمونه (که در صورت تلف به عهده گیرنده باشد) می توانم به او بدهم . دختر آن حضرت نیز پذیرفت . من با این شرط به مدت سه روز گردن بند را به آن بانوی گرامی دادم .اتفاقا علی (علیه السلام ) گردن بند را در گردن دخترش دیده و شناخته بود و از وی می پرسید : این گردن بند از کجا به دست تو رسیده است ؟او اظهار می کند : از علی بن ابی رافع ، خزینه دار شما به مدت سه روز امانت گرفته ام تا در روز عید قربان خود را زینت دهم و سپس بازگردانم .علی بن ابی رافع می گوید :- امیرالمومنین (علیه السلام ) مرا نزد خود احضار کرد و من خدمت آن حضرت رفتم .چون چشمش به من افتاد فرمود :- ((اءتخون المسلمین یا ابن اءبی رافع ؟ ))((ای پسر ابی رافع ! آیا به مسلمانان خیانت می کنی ؟ ! ))گفتم : پناه می برم به خدا از اینکه به مسلمانان خیانت کنم .حضرت فرمود : پس چگونه گردن بندی را که در بیت المال مسلمانان بود بدون اجازه من و مسلمانان به دخترم دادی ؟عرض کردم : ای امیرالمومنین ! او دختر شماست و از من خواست که گردنبند را به صورت عاریه که بازگردانده شود به او دهم تا در عید با آن خود را بیاراید . من نیز آن را به عنوان عاریه به مدت سه روز به ایشان دادم و ضمانت آن را به عهده گرفتم که صحیح و سالم به جای اصلی خود بازگردانم . حضرت علی (علیه السلام ) فرمود :- همین امروز باید آن را پس گرفته و به جای خود بگذاری و اگر بعد از این چنین کاری از تو دیده شود کیفر سختی خواهی دید .سپس فرمود : اگر دختر من این گردنبند را به عاریه مضمونه نمی گرفت ، نخستین زن هاشمیه ای بود که دست او را به عنوان دزد می بریدم . این سخن به گوش دختر آن حضرت رسید به نزد پدر آمده و گفت :- یا امیرالمومنین ! من دختر شما و پاره تن شما هستم . چه کسی از من شایسته تر به استفاده از این گردنبند بود ؟حضرت فرمود : دخترم ! انسان نباید به واسطه خواسته های نفس و خواهشهای دل ، پای از دایره حق بیرون بگذارد . آیا همه زنان مهاجر که با تو یکسانند ، در این عید به مانند چنین گردن بند خود را زینت داده اند تا تو هم خواسته باشی در ردیف آنها قرار گرفته و از ایشان کمتر نباشی ؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۵۵
مصطفی خاکساری
بسْم الله الْرحْمن الْرحیمْعبدالله بن یحیی بر امیرالمومنین (علیه السلام ) وارد شد ، صندلی (کرسی ) در برابر آن حضرت بود ، حضرت امر فرمود که بر آن کرسی بنشیند؛ عبدالله نشست ، چیزی نگذشت که چیزی بر سرش افتاد و سرش شکست و خون جاری گشت .حضرت امر فرمود آب آوردند و خون سرش را شستشو داد و فرمود : نزدیک شو به من ؛ آنگاه دست بر شکاف سرش گذارد ، در حالی که عبدالله سخت بی تابی می کرد ، جراحت سر را به هم آورد و بهبود پذیرفت ، گویا شکستگی پدید نگشته بود؛ پس از آن فرمود : ((ای عبدالله ! سپاس خدایی را که قرار داد گرفتاریها را کفاره گناهان پیروان ما در دنیا ، تا در فرمان بردن حق ، سالم بمانند و سزاوار مزد و اجر شوند)) . عبدالله عرض کرد : ((ای امیرالمومنین (علیه السلام ) ! مجازات گناهان ما فقط در دنیاست ؟ )) حضرت فرمود : ((آری ؛ مگر نشنیده ای گفته پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را که فرمود : ((الدنیا سجن المومن وجنه الکافر)) : دنیا زندان مومن و بهشت کافر است )) .خداوند پیروان ما را در دنیا از گناهانشان پاکیزه گرداند به وسیله مصایب و ناراحتیها و به عفو خود ، چنانکه می فرماید : ((ما اءصابکم من مصیبه فبما کسبت اءیدیکم و یعفو عن کثیر)) : آنچه مصیبت می بینید از کردار خود شماست ، و بسیاری از آن بخشش می کند . (57)آن گاه پیروان ما به قیامت وارد شوند و طاعتهای آنان را زیاد کند و لکن دشمنان ما را خداوند در دنیا جزاء دهد به طاعاتشان گرچه وزنی ندارد ، زیرا طاعتشان اخلاص ندارد و چون وارد قیامت شوند ، سنگینی گناهان و کینه هایشان به محمد و آل محمد و یاران واقعی آنان ، بر شانه آنهاست و در آتش فرو روند)) .عبدالله عرض کرد : ((ای امیرالمومنین (علیه السلام ) استفاده کردم و به من آموختی ، اگر به من می فرمودید که چه گناهی سبب محنت مجلس شد ، بسیار نیکو بود که دیگر مرتکب نشوم ؟ ))حضرت فرمود : ((هنگام نشستن ، بسم الله نگفتی ، این مصیبت کفاره گناهت گشت ؛ مگر نمی دانی که پیامبر از جانب خداوند مرا حدیث کرد که خداوند فرماید : هر کاری که در آن بسم الله گفته نشود ، آن کار ناتمام خواهد ماند . ))عبدالله عرض کرد : ((پدر و مادرم فدای شما ! دیگر بسم الله را ترک نمی کنم )) .حضرت فرمود : ((پس تو سعادتمند خواهی گشت )) ! عبدالله عرض کرد : ((تفسیر بسم الله چیست ؟ )) حضرت فرمود : ((بنده چون بخواهد شروع در کاری کند می گوید : بسم الله ، یعنی من به نام این اسم ، این کار را انجام دهم ، پس در هر کاری که به بسم الله ابتداء کند آن عمل مبارک خواهد بود))
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۵۴
مصطفی خاکساری
بسْم الله الْرحْمن الْرحیمْروزی علی (علیه السلام ) در شدت گرما بیرون از منزل بود سعد پسر قیس حضرت را دید و پرسید :- یا امیرالمومنین ! در این گرمای شدید چرا از خانه بیرون آمدید ؟ فرمود :- برای اینکه ستمدیده ای را یاری کنم ، یا سوخته دلی را پناه دهم . در این میان زنی در حالت ترس و اضطراب آمد مقابل امام (علیه السلام ) ایستاد و گفت :- یا امیرالمومنین شوهرم به من ستم می کند و قسم یاد کرده است مرا بزند . حضرت با شنیدن این سخن سر فرو افکند و لحظه ای فکر کرد ، سپس سر برداشت و فرمود :نه به خدا قسم ! بدون تاءخیر باید حق مظلوم گرفته شود !این سخن را گفت و پرسید :- منزلت کجاست ؟زن منزلش را نشان داد .حضرت همراه زن حرکت کرد تا در خانه او رسید .علی (علیه السلام ) در جلوی درب خانه ایستاد و با صدای بلند سلام کرد . جوانی با پیراهن رنگین از خانه بیرون آمد حضرت به وی فرمود :از خدا بترس ! تو همسرت را ترسانیده ای و او را از منزلت بیرون کرده ای .جوان در کمال خشم و بی ادبانه گفت :کار همسر من به شما چه ارتباطی دارد : ((والله لاحرقنها بالنار لکلامک ؛ به خدا سوگند به خاطر این سخن شما او را آتش خواهم زد ! ))علی (علیه السلام ) از حرفهایی جوان بی ادب و قانون شکن سخت برآشفت ! شمشیر از غلاف کشید و فرمود :من تو را امر به معروف و نهی از منکر می کنم ، فرمان الهی را ابلاغ می کنم ، حال تو به من تمرد کرده از فرمان الهی سرپیچی می کنی ؟ توبه کن والا تو را می کشم .در این فاصله که بین حضرت و آن جوان سخن رد و بدل می شد ، افرادی که از آنجا عبور می کردند محضر امام (علیه السلام ) رسیدند و به عنوان امیرالمومنین (علیه السلام ) سلام می کردند و از ایشان خواستار عفو جوان بودند .جوان که حضرت را تا آن لحظه نشناخته بود از احترام مردم متوجه شد در مقابل رهبر مسلمانان خودسری می کند ، به خود آمد و با کمال شرمندگی سر را به طرف دست علی (علیه السلام ) فرود آورد و گفت :یا امیرالمومنین از خطای من درگذر ، از فرمانت اطاعت می کنم و حداکثر تواضع را درباره همسرم رعایت خواهم نمود . حضرت شمشیر را در نیام فرو برد و از تقصیرات جوان گذشت و امر کرد داخل منزل خود شود و به زن توصیه کرد که با همسرت طوری رفتار کن که چنین رفتار خشنی پیش نیاید
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۵۲
مصطفی خاکساری
بسْم الله الْرحْمن الْرحیمْابوبصیر می گوید :از امام صادق (علیه السلام ) در مورد سوره والعادیات پرسیدم ، امام (علیه السلام ) فرمود : این سوره در ماجرای وادی یابس (بیابان خشک ) نازل شده است . پرسیدم : قضیه وادی یابس از چه قرار بود .امام صادق (علیه السلام ) فرمود :- در بیابان یابس دوازده هزار نفر سواره نظام بودند ، باهم عهد و پیمان محکم بستند که تا آخرین لحظه ، دست به دست هم دهند و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم ) و علی (علیه السلام ) را بکشند .جبرییل جریان را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اطلاع داد . حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نخست ابوبکر و سپس عمر را با سپاهی چهار هزار نفری به سوی ایشان فرستاد که البته بی نتیجه بازگشتند .پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مرحله آخر علی (علیه السلام ) را چهار هزار نفر از مهاجر و انصار به سوی وادی یابس رهسپار نمود . حضرت علی (علیه السلام ) با سپاه خود به طرف آن بیابان خشک حرکت کردند .به دشمن خبر رسید که سپاه اسلام به فرماندهی علی (علیه السلام ) روانه میدان شده اند . دویست نفر از مردان مسلح دشمن به میدان آمدند .علی (علیه السلام ) با جمعی از اصحاب به سوی آنان رفتند . هنگامی که در مقابل ایشان قرار گرفتند . از سپاه اسلام پرسیده شد که شما کیستید و از کجا آمده اید و چه تصمیمی دارید ؟ علی (علیه السلام ) در پاسخ فرمود :- من علی بن ابی طالب پسر عموی رسول خدا ، برادر او و فرستاده او هستم ، شما را به شهادت یکتایی خدا و بندگی و رسالت محمددعوت می کنم . اگر ایمان بیاورید ، در نفع و ضرر شریک مسلمانان هستید .ایشان گفتند :- سخن تو را شنیدیم ، آماده جنگ باش و بدان که ما ، تو و اصحاب تو را خواهیم کشت ! وعده ما صبح فردا .علی (علیه السلام ) فرمود :- وای بر شما ! مرا به بسیاری جمعیت خود تهدید می کنید ؟ بدانید که ما از خدا و فرشتگان و مسلمانان بر ضد شما کمک می جوییم : ((ولا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم ))دشمن به پایگاههای خود بازگشت و سنگر گرفت . علی (علیه السلام ) نیز همراه اصحاب به پایگاه خود رفته و آماده نبرد شدند . شب هنگام ، علی (علیه السلام ) فرمان داد مسلمانان مرکبهای خود را آماده کنند و افسار و زین و جهاز شتران را مهیا نمایند و در حال آماده باش کامل برای حمله صبحگاهی باشند .وقتی که سپیده سحر نمایان گشت ، علی (علیه السلام ) با اصحاب نماز خواندند و به سوی دشمن حمله بردند . دشمن آن چنان غافلگیر شد که تا هنگام درگیری نمی فهمید مسلمین از کجا بر آنان هجوم آورده اند . حمله چنان تند و سریع بود ، که قبل از رسیدن باقی سپاه اسلام ، اغلب آنان به هلاکت رسیدند . در نتیجه ، زنان و کودکانشان اسیر شدند و اموالشان به دست مسلمین افتاد .جبرییل امین ، پیروزی علی (علیه السلام ) و سپاه اسلام را به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم ) خبر دادند . آن حضرت بر منبر رفتند و پس از حمد و ثنای الهی ، مسلمانان را از فتح مسلمین با خبر نموده و فرمودند که تنها دو نفر از مسلمین به شهادت رسیده اند !پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و همه مسلمین از مدینه بیرون آمده و به استقبال علی (علیه السلام ) شتافتند و در یک فرسخی مدینه ، سپاه علی (علیه السلام ) را خوش آمد گفتند . حضرت علی (علیه السلام ) هنگامی که پیامبر را دیدند از مرکب پیاده شده ، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز از مرکب پیاده شدند و میان دو چشم (پیشانی ) علی (علیه السلام ) را بوسیدند . مسلمانان نیز مانند پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم ) ، از علی (علیه السلام ) قدردانی می کردند و کثرت غنایم جنگی و اسیران و اموال دشمن که به دست مسلمین افتاده بود را از نظر می گذراندند .در این حال ، جبرییل امین نازل شد و به میمنت این پیروزی سوره ((عادیات )) به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وحی شد :((والعادیات ضبحا ، فالموریات قدحا ، فالمغیرات صبحا ، فاءثرن به نقعا فوسطن به جمعا . . . )) (52)اشک شوق از چشمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سرازیر گشت ، و در اینجا بود که آن سخن معروف را به علی (علیه السلام ) فرمود :((اگر نمی ترسیدم که گروهی از امتم ، مطلبی را که مسیحیان درباره حضرت مسیح (علیه السلام ) گفته اند ، درباه تو بگویند ، در حق تو سخنی می گفتم که از هر کجا عبور کنی خاک زیر پای تو را برای تبرک برگیرند ! ))(
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۵۰
مصطفی خاکساری
بسْم الله الْرحْمن الْرحیمْامام حسین (علیه السلام ) فرمود : ((من با پدرم ، علی (علیه السلام ) در شب تاریکی به طواف خانه خدا مشغول بودیم ، در این هنگام ، متوجه ناله ای جانگداز و آهی آتشین شدیم ، شخصی دست نیاز به درگاه بی نیاز دراز کرده و با سوز و گدازی بی سابقه به تضرع و زاری مشغول است .پدرم فرمود : ای حسین ! آیا می شنوی ناله گناهکاری را که به درگاه خدا پناه آورده و با قلبی پاک ، اشک ندامت و پشیمانی می ریزد ؟ او را پیدا کن و پیش من بیاور)) .امام حسین (علیه السلام ) فرمود : ((در آن شب تاریک ، گرد خانه حق گشتم و مردم را در تاریکی ، یک طرف می کردم تا او را در میان رکن و مقام پیدا کرده ، به خدمت پدرم آوردم .حضرت علی (علیه السلام ) دید جوانی است زیبا و خوش اندام با لباسهای گرانبها؛ به او فرمود : تو کیستی ؟ عرض کرد : مردی از اعرابم ؛ پرسید : این ناله و فریاد برای چه بود ؟ گفت : از من چه می پرسی یا علی (علیه السلام ) ! که بار گناهم پشتم را خمیده و نافرمانی پدر و نفرین او اساس زندگیم را درهم پاشیده و سلامتی را از من ربوده است ؟ !حضرت فرمود : قصه تو چیست ؟ گفت : پدر پیری داشتم که به من خیلی مهربان بود ، ولی من شب و روز به کاری زشت ، مشغول بودم و هرچه پدرم مرا نصیحت و راهنمایی می کرد نمی پذیرفتم ، بلکه گاهی او را آزار رسانده ، دشنامش می دادم .یک روز پولی خواستم و در نزد او سراغ داشتم ، برای پیدا کردن آن پول ، نزدیک صندوقی که در آنجا پنهان بود ، رفتم تا پول را بردارم ، پدرم از من جلوگیری کرد ، من دست او را فشردم و بر زمینش انداختم ، خواست از جای برخیزد از شدت درد نتوانست ، پولها را برداشتم و در پی کار خود رفتم ، در آن دم شنیدم که گفت : به خانه خدا می روم و تو را نفرین می کنم ؛ چند روز روزه گرفت و نماز خواند ، پس از آن آماده سفر شد و بر شتر سوار شد و به جانب مکه حرکت کرد و رفت تا خود را به کعبه رساند؛ من شاهد کارهایش بودم ، دست به پرده کعبه گرفت و با آهی سوزان مرا نفرین کرد ، به خدا قسم هنوز نفرینش تمام نشده بود که این بیچارگی مرا فرا گرفت و تندرستی را از من سلب نمود؛ بعد پیراهن خود را بالا زد ، دیدیم یک طرف بدن او خشک شده و حس و حرکتی ندارد .جوان گفت : بعد از این پیشامد بسیار پشیمان شدم و نزد او رفته و عذر خواهی کردم ولی او نپذیرفت و به طرف خانه رهسپار گشت . سه سال بر همین منوال گذشت و همیشه از او پوزش می خواستم و او رد می کرد تا این که سال سوم ایام حج درخواست کردم همان جایی که مرا نفرین کرده ای دعا کن ، شاید خداوند سلامتی را به برکت دعای تو به من بازگردان ، قبول کرد و با هم به طرف مکه حرکت کردیم تا به وادی اراک رسیدیم ؛ شب تاریکی بود ، ناگاه مرغی از کنار جاده پرواز کرد و بر اثر بال و پر زدن او ، شتر پدرم رمید و او را از پشت خود بر زمین افکند ، پدرم میان دو سنگ واقع شد و از تصادم به آنها مرد و او را همان جا دفن کردم ؛ این گرفتاری من فقط به واسطه نفرین و نارضایتی پدرم می باشد .امیرالمومنین (علیه السلام ) فرمود : فریادرس تو دعایی است که پیغمبر به من تعلیم داده است ، به تو می آموزم و هر کس آن دعا ، که اسم اعظم در آن است ، بخواند بیچارگی و اندوه و درد و مرض و فقر و تنگدستی از او برطرف می گردد و گناهانش آمرزیده می شود و حضرت مقداری از مزایای آن دعا را شمرد)) .امام حسین (علیه السلام ) فرمود : ((من از امتیازات آن دعا بیشتر از جوان بر سلامتی خویش مسرور شدم . آنگاه حضرت فرمود : در شب دهم ذیحجه ، دعا را بخوان ، و صبحگاه پیش من آی تا تو را ببینم ؛ و نسخه دعا را به او داده بعد از چندی جوان با شدادی به سوی ما آمد و نسخه دعا را تسلیم کرد . وقتی که از او جستجو کردیم ، سالمش یافتیم و گفت : به خدا این دعا اسم اعظم دارد ، سوگند به پروردگار کعبه ، دعایم مستجاب شد و حاجتم برآورده گردید .حضرت فرمود : قصه شفا یافتن خود را بگو . او گفت : در شب دهم همین که دیدگان مردم به خواب رفت دعا را به دست گرفتم و به درگاه خدا نالیدم و اشک ندامت ریختم ؛ برای مرتبه دوم ، خواستم بخوانم آوازی از غیب آمد : ای جوان ! کافی است ؛ خدا را به اسم اعظم ، قسم دادی و دعایت مستجاب شد؛ پس از لحظه ای به خواب رفتم ، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که دست بر بدن من گذاشت و فرمود : ((احتفظ بالله العظیم فانک علی خیر)) از خواب بیدار شدم و خود را سالم یافتم )) .آن دعایی که حضرت ، تعلیم داد دعای مشلول است که اول آن این است :((اءللهم انی اءسیلک باسمک بسم الله الرحمن الرحیم یا ذالجلال و الا کرام یا قیوم . . . ))
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۴۶
مصطفی خاکساری