مصطفی خاکساری

21- الگوی زمامداری   قال علی علیه السلام:   الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه،...فو الله ما کنزت من دنیاکم تبرا و لا ادخرت من غنائمها و فرا،و لا اعددت لبالی ثوبی طمرا،و لا حزت من ارضها شبرا.   نهج البلاغة،الکتب:45   حضرت علی علیه السلام فرمود:   بدانید و آگاه باشید که پیشوای شما از دنیای خود به دو پاره تن پوش و از خوردنیهایش به دو قرص نان بسنده کرد...و خدای را سوگند که از دنیایتان نه زری اندوخته ام و نه از غنائمش ثروتی انباشته ام و حتی برای کهن جامه خود تن پوش دیگری و یا از سرزمین های شما یک وجب در اختیار نگرفته ام.     22- همدری با مردم   و قال علیه السلام:   ...هیهات ان یغلبنی هوای و یقودنی جشعی الی تخیر الاطعمة و لعل بالحجاز او الیمامة من لا طمع له فی القرص و لا عهد له بالشبع او ابیت مبطانا و حولی بطون غرثی و اکباد حری.   نهج البلاغه،الکتب:45   حضرت علی علیه السلام فرمود:   هیهات که هو و هوسم بر من چیره شود و شکمبارگی به گزینش طعام های لذیذ وادارم نماید،در حالی که چه بسا در یمامه و یا حجاز کسانی باشند که امید دستیابی به قرص نانی نداشته و خاطره ای از سیری ندارند و هرگز مباد که من با شکم پر بخوابم در حالی که شاید پیرامون من شکمهای به پشت چسبیده و جگرهای سوخته باشد.     فصل چهارم: در صحنه زندگی     23- همسان با پیامبر   سمعت ابا عبد الله علیه السلام یقول:   کان امیر المؤمنین علیه السلام اشبه الناس طعمة برسول الله صلی الله علیه و آله کان یاکل الخبز و الخل و الزیت و یطعم الناس الخبز و اللحم.   الکافی 6:328   حضرت صادق علیه السلام فرمود:   حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در نوع غذا شبیه ترین افراد به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود.او خود نان و سرکه و روغن زیتون می خورد و به مردم-مهمانان خود-نان و گوشت می داد.     24- سفره سبز   قال ابو عبدالله:   یا حنان!اما علمت ان امیر المؤمنین علیه السلام لم یؤت بطبق الا و علیه بقل؟قلت:و لم جعلت فداک؟فقال:لان قلوب المؤمنین خضرة و هی تحن الی اشکالها.   الکافی 6:362   حضرت صادق علیه السلام فرمود:   ای حنان!آیا نشنیده ای که برای امیر المؤمنین علیه السلام سفره طعامی آورده نمی شد مگر اینکه سبزی بهمراه داشت؟   حنان می گوید:   گفتم:چرا چنین بود فدایت شوم؟   فرمود:زیرا دل مومنان همواره سر سبز است و به همرنگ خود گرایش دارد.     25- کشاورزی   قال الصادق علیه السلام:   کان امیر المؤمنین صلوات الله علیه یضرب بالمر و یستخرج الارضین.   الکافی 5:74   حضرت صادق علیه السلام فرمود:   حضرت امیر المؤمنین علیه السلام بیل می زد و زمینهای بایر را آماده زراعت می نمود.     26- نخل امید   قال ابو عبد الله علیه السلام:   ان امیر المؤمنین علیه السلام کان یخرج و معه احمال النوی فیقال له:یا ابا الحسن ما هذا معک؟   فیقول:نخل ان شاء الله.   فیغرسه فلم یغادر منه واحدة.   الکافی 5:75   حضرت امام صادق علیه السلام فرمود:   گاهی امیر المؤمنین علیه السلام به سوی صحرا می رفت و همراه خود باری از هسته خرما می برد،به حضرتش گفته می شد:این چیست که بهمراه داری؟   می فرمود:هر دانه از اینها یک نخل است انشاء الله.   آنگاه می رفت و همه آنها را می کاشت و دانه ای از آنها رد نمی خورد.     27- ساده زیستی   قال علیه السلام:   و الله لقد رقعت مدرعتی هذه حتی استحییت من راقعها،و لقد قال لی قائل:الا تنبذها عنک؟ فقلت اعزب عنی،فعند الصباح یحمد القوم السری.   نهج البلاغه،الخطب:158   حضرت علی علیه السلام فرمود:   به خدا سوگند تن پوش خود را چندان وصله کرده ام که از وصله کننده اش شرم دارم.روزی گوینده ای به من گفت:آیا زمان دور افکندن آن فرا نرسیده است؟و من گفتم:دور شو،که بامدادان فردا،شب روان را ستایش کنند.   پیرهن از رخ وصال خجل کفن از گریه غسال خجل شب روان مست ولای تو علی جان عالم به فدای تو علی شهریار     28- پرهیز از تکلف   قال الصادق علیه السلام:   -کان علی علیه السلام-یمشی فی نعل واحدة و یصلح الاخری لا یری بذلک باسا.   الکافی 6:468   حضرت صادق علیه السلام فرمود:   امیر المؤمنین علیه السلام با یک لنگه نعلین راه می رفت و لنگه دیگر را تعمیر می کرد و مانعی در این کار نمی دید.     29- بیاد مرگ   و عن علی علیه السلام:انه کان اذا مر بالقبور قال:السلام علیکم یا اهل الدار فانا بکم لا حقون. ثلاث مرات.   دعائم الاسلام 1:239   هرگاه که حضرت علی علیه السلام بر گورستان گذر می کرد سه بار می گفت:   درود بر شماهایی که در این خانه ساکنید.ما نیز بی گمان به شما خواهیم پیوست.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۰۶
مصطفی خاکساری
11- گناه سازش ناپذیری   قالت فاطمه علیها السلام:   ...ما الذی نقموا من ابی حسن؟!   نقموا-و الله-منه شدة و طاته و نکال وقعته و نکیر سیفه-و قلة مبالاته لحتفه-و تبحره فی کتاب الله و تنمره فی ذات الله.   دلائل الامامة:125،الاحتجاج 1:147   حضرت زهرا علیها السلام فرمود:   اینان-کارگردانان سقیفه-چه عیبی از ابو الحسن گرفتند؟!که او را برای رهبری جامعه اسلامی صالح ندیدند!-بخدا سوگند عیب او را بر خورد سخت-و بدون مسامحه و سهل انگاری در برابر حق-و مرگبار بودن رویارویی با او و شمشیر بران و بی اعتنایی به مرگ و آگاهی گسترده نسبت به کتاب خدا و گردن فرازی در راه خدا دانسته اند.     12- بصیرت،چراغ راه   و قال علیه السلام:   الا و ان الشیطان قد جمع حزبه و استجلب خیله و رجله،و ان معی لبصیرتی،ما لبست علی نفسی و لا لبس علی.   نهج البلاغة،الخطب:10   حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:   آگاه باشید که اینک شیطان هواداران خود را گرد آورده،نیروهای سواره و پیاده اش را فرا خوانده است.در صورتی که بینش من همواره همراه من بوده و هرگز حقایق را بر خود مشتبه نساخته ام و حقیقت نیز بر من مشتبه نشان داده نشده است-نه خود را فریب داده ام و نه فریب خورده ام-.     13- عدالت اجتماعی   و قال علیه السلام:   -لما عوتب علی التسویة فی العطاء- اتامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه؟!و الله ما اطور به ما سمر سمیر و ما ام نجم فی السماء نجما،لو کان المال لی لسویت بینهم فکیف و انما المال مال الله.   نهج البلاغة،الخطب:124.آنگاه که حضرت امیر علیه السلام بدلیل رعایت مساوات در تقسیم بیت المال مورد عتاب قرار گرفت فرمود:   آیا به من امر می کنید و اصرار می ورزید تا پیروزی را به بهای ستم بر کسانی که سؤولیت سرپرستی آنها بر دوشم نهاده شده است بدست آورم؟!   به خدا سوگند که تا روزگار در گردش است و ستارگان آسمان در پی هم حرکت می کنند، چنین کار ناروایی نخواهم کرد.اگر این مال ثروت شخصی من بود در تقسیم آن مساوات را رعایت می کردم،چه رسد به اینکه مال،مال الله است.     14- جنگاور بی باک   قال علیه السلام:   ...و من العجب بعثهم الی ان ابرز للطعان و ان اصبر للجلاد،هبلتهم الهبول!لقد کنت و ما اهدد بالحرب و لا ارهب بالضرب و انی لعلی یقین من ربی و فی غیر شبهة من دینی.   نهج البلاغة،الخطب:22   حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:   ...و از شگفتیهای زمانه این است که-شامیان-به من پیام داده اند که خود را برای مقابله با سرنیزه ها آماده کنم و برای ضربه های شمشیر شکیبا باشم،مادران گریان بسوگشان بنشینند! تاکنون کسی مرا با دعوت به جنگ تهدید نکرده است و از زخمهای نیزه و شمشیر هراسی نداشتم،چرا که بر یقین به پروردگارم تکیه دادم و دینم را زنگار شبهه نیالوده است.     15- شیوه نبرد   ...و عرفوا قتلاه-قتلی علی علیه السلام فی لیلة الهریر-بضرباته التی کانت علی و تیرة واحدة، ان ضرب طولا قد و ان ضرب عرضا قط و کانت کانها مکواة.   ارشاد القلوب:248   و فی روایة:   کانت لعلی علیه السلام:ضربتان:اذا تطاول قد و اذا تقاصر قط.قالوا:و کانت ضرباته ابکارا اذا اعتلی قد و اذا اعترض قط.   المناقب 2:83   در صبحگاه لیلة الهریر (3) کشته شدگان به دست حضرت امیر علیه السلام را از نحوه ضربت های حضرت باز می شناختند،زیرا ضربت ها همه یکنواخت بود.اگر شمشیر را از بالا فرود می آورد دو نیم می کرد و اگر از پهلو می زد قطع می کرد.و محل ضربه شمشیر گویی با آهن گداخته داغ شده بود.   و گفته اند:   همه ضربت های علی علیه السلام همین دو نوع بوده وقتی از حریف بلندتر قرار می گرفت از بالا می زد و دو نیم می کرد و هنگامی که برابر بود از پهلو می زد و قطع می نمود و گفته اند:بر حریف خود بیش از یک ضربه نمی زد.     فصل سوم: همگام با مردم     16- یاور درماندگان   قال رسول الله صلی الله علیه و آله:   یا علی ان الله جعلک تحب المساکین و ترضی بهم اتباعا و یرضون بک اماما.   کشف الیقین:310 ح 365   پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:   یا علی،خدای متعال تو را چنین قرار داده که بینوایان را دوست می داری و آنان را به عنوان پیروان خویش بپسندی و آنان هم تو را به پیشوایی و امامت بپسندند.     17- پیشتاز عمل   قال علی علیه السلام:   ایها الناس!انی و الله ما احثکم علی طاعة الا و اسبقکم الیها و لا انهاکم عن معصیة الا و اتناهی قبلکم عنها.   نهج البلاغة،الخطب:173   حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:   ای مردم!بخدا سوگند من هرگز شما را به هیچ طاعتی فرا نمی خوانم مگر آنکه خود بر شما-در عمل به آن-پیشی می جویم و از هیچ گناهی بازتان نمی دارم و نهی نمی کنم-مگر آنکه پیش از شما،خود را از عمل به آن باز می دارم.     18- عظمت در سادگی   -دخل ضرار بن ضمرة الکنانی علی معاویة فقال له:صف لی علیا،فقال او تعفینی...؟قال:لا اعفیک،قال:اذ لا بد فانه:   کان و الله بعید المدی شدید القوی یقول فصلا و یحکم عدلا ینفجر العلم من جوانبه و تنطق الحکمة من نواحیه یستوحش من الدنیا و زهرتها و یستانس باللیل و ظلمته کان و الله غزیر البصیرة طویل الفکرة...یعجبه من اللباس ما قصر و من الطعام ما جشب کان و الله کاحدنا یدنینا اذا اتیناه و یجیبنا اذا سالناه و کان مع تقربه الینا و قربه منا لا نکلمه هیبة له.   حلیة الاولیاء 1:84   ضرار بن ضمره یکی از اصحاب ویژه حضرت امیر علیه السلام:   بر معاویه وارد شد،معاویه گفت:علی را برای من توصیف کن.ضرار با اصرار معاویه لب به سخن گشود و گفت:   بخدا سوگند او دست نایافتنی و دور از دسترس و دارای نیروهای پر توان بود.سخنانی روشنگر می گفت و به عدل حکم می راند،از هر سوی او علم می جوشید و از تمامی رفتار او حکمت می تراوید از دنیا و زیورهای آن وحشت داشت و به شب زنده داری و خلوت شب انس می ورزید.بخدا سوگند او دارای بصیرتی فراوان و اندیشه هایی بلند بود.لباس کوتاه و طعام خشک و بی نان خورش را-که نشانه تواضع و فقر بود-دوست می داشت.   بخدا سوگند چونان یکی از خود ما بود،هرگاه نزد او می رفتیم ما را به نزدیک خود فرا می خواند و خواسته های ما را پاسخ می گفت و با این همه مهرورزی و اظهار نزدیکی و یگانگی به دلیل هیبتی که داشت جرات گفتگو با او را نداشتیم.     19- در بازار   قال زاذان:   انه کان علیه السلام یمشی فی الاسواق وحده و هو ذاک یرشد الضال و یعین الضعیف و یمر بالبیاع و البقال فیفتح علیه القران و یقرء:تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبة للمتقین. (4) .   المناقب 2:104زاذان می گوید:   حضرت امیر المؤمنین به تنهایی در بازار می گشت و گمشده را راهنمایی و ناتوان را کمک می کرد و بهنگام عبور از پیش فروشندگان و کسبه،قرآن کریم را در برابر آنها می گشود و این آیه را برای آنها می خواند«خانه آخرت-سعادت ابدی-را برای کسانی قرار دادیم که قصد سرکشی و فساد در زمین ندارند و عاقبت-نیک-تنها از آن پرهیزکاران است ».     20- بیزاری از ستم   قال علیه السلام:   و الله لو اعطیت الاقالیم السبعة بما تحت افلاکها علی ان اعصی الله فی نملة اسلبها جلب شعیرة ما فعلت،و ان دنیاکم عندی لاهون من ورقة فی فم جرادة تقضمها، ما لعلی و نعیم یفنی و لذة لا تبقی!   نهج البلاغة،الخطب:222   حضرت علی علیه السلام فرمود:   بخدا سوگند اگر اقلیمهای هفت گانه زمین را با هر چه در زیر آسمان آنها است به من دهند تا خدا را در حد گرفتن پوست جوی از دهان موری نافرمانی کنم،نخواهم کرد.چرا که این دنیای شما در نزد من از برگ نیم جویده ای در دهان ملخی ناچیزتر است.علی را با نعمتهای فناپذیر و لذت های گذرا و ناپایدار چه کار!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۰۵
مصطفی خاکساری
فصل اول:همراه با برادر     1- پرورده دامان رسول   و قال علی علیه السلام:   و قد علمتم موضعی من رسول الله بالقرابة القریبة و المنزلة الخصیصة،وضعنی فی حجره و انا ولد یضمنی الی صدره،و یکنفنی الی فراشه،و یمسنی جسده،و یشمنی عرفه،و کان یمضغ الشیی ء ثم یلقمنیه،و ما وجد لی کذبة فی قول و لا خطلة فی فعل.   نهج البلاغه،الخطب:190   حضرت علی علیه السلام می فرماید:   ...شما خود در پیوند با رسول خدا صلی الله علیه و آله،هم بدلیل خویشاوندی و هم به سبب موقعیت ویژه من،جایگاه مرا می شناسید.او مرا از روزگاری که نوزادی بودم در دامن خود می نشاند و بر سینه می چسباند،در بستر خویش می خواباند و بدنش را به بدنم می سایید و از عطر دلپذیرش بهره مندم می ساخت لقمه را می جوید و در دهانم می گذاشت و هرگز در گفتارم دروغی نشنید و در رفتارم لغزش و سبکسری ندید.     2- محرم راز   قال علی علیه السلام:   کانت لی من رسول الله صلی الله علیه و آله منزلة لم یکن لا حد من الخلائق انی کنت آتیه کل سحر فاسلم علیه.   -و فی حدیث-فان کان قائما یصلی سبح بی فکان ذاک اذنه لی و ان لم یکن یصلی اذن لی.   مسند احمد 1:85-77   و عن ابی سعید الخدری قال:   کانت لعلی من رسول الله صلی الله علیه و آله دخلة لم لا حد الناس.   انساب الاشراف 2:98 ح 25حضرت علی علیه السلام فرمود:   موقعیتی که من در محضر پیامبر خدا داشتم برای هیچ کس دیگر نبود.من هر روز سحر محضر ایشان می رفتم،بهنگام ورود سلام می دادم و پیامبر خدا اجازه ورود می دادند و اگر هم مشغول نماز بودند با ذکر بلند تسبیح اجازه خود را اظهار می نمودند.   ابن سعید خدری نیز می گوید:   رفت و آمدی که علی با پیامبر خدا داشت برای هیچ کس دیگر امکان نداشت     3- شیوه آموختن   قال علی علیه السلام:   کنت اذا سالت رسول الله صلی الله علیه و آله اعطانی و اذا سکت ابتدانی.   المصنف 6:368 ح 32061   حضرت علی علیه السلام فرمود:   هرگاه از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سؤال می کردم،خواسته ام را پاسخ می داد و اگر من سکوت می کردم او خود پیشگام می شد و از دانش خود بهره مندم می ساخت.     4- قرآن شناس   قال علی علیه السلام:   و الله ما نزلت آیة الا و قد علمت فیما نزلت و این نزلت،ان ربی وهب لی قلبا عقولا و لسانا سؤلا.   انساب الاشراف 2:98 ح 27   حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:   بخدا سوگند آیه ای از قرآن کریم نازل نشده است مگر اینکه من می دانم در چه موضوعی و در کجا نازل شده است،زیرا پروردگارم به من دلی اندیشمند-ژرف اندیش-و زبانی پرسشگر عنایت کرده است.     5- در رکاب نور   عن بریدة الاسلمی قال:   کنا اذا سافرنا مع النبی صلی الله علیه و آله کان علی علیه السلام صاحب متاعه یضمه الیه فاذا نزلنا یتعاهد متاعه فان رای شیا یرمه رمة،و ان کانت نعل خصفها.   بحار الانوار 37:303   بریده اسلمی گوید:   هرگاه که با پیامبر صلی الله علیه و آله به سفر می رفتیم،علی علیه السلام مسؤول توشه و بار پیامبر بود،آنها را از خودش جدا نمی کرد،و هنگامی که در جایی منزل می کردیم توشه و اثاث پیامبر را وارسی نموده و اگر نیاز به ترمیم و اصلاح داشت اصلاح می کرد و اگر کفش و نعلین پیامبر نیاز به تعمیر و دوخت داشت آن را انجام می داد.     6- پاسدار پیامبر   قال موسی بن سلمة:سئلت جعفر بن عبد الله بن الحسین عن اسطوان علی بن ابی طالب فقال:   ان هذه المحرس،کان علی بن ابی طالب علیه السلام یجلس فی صفحتها التی تلی القبر مما یلی باب رسول الله صلی الله علیه و آله یحرس النبی صلی الله علیه و آله.   وفاء الوفاء 2:448   موسی بن سلمه می گوید:   از جعفر بن عبد الله در مورد یکی از ستون های مسجد النبی صلی الله علیه و آله که منسوب به حضرت علی علیه السلام است پرسیدم،در پاسخ گفت:   این همان ستون محرس است که حضرت علی بر پای آن از جانب قبر که در منزل پیامبر بوده می نشست و از پیامبر پاسداری می نمود.     7- صداقت و امانت   عن ابی کهمس قال:   قلت لابی عبد الله علیه السلام:عبد الله بن ابی یعفور یقرءک السلام!   قال:علیک و علیه السلام اذا اتیت عبد الله فاقرءة السلام و قل له:   ان جعفر بن محمد یقول لک:   انظر ما بلغ به علی علیه السلام عند رسول الله صلی الله علیه و آله فالزمه فان علیا علیه السلام انما بلغ ما بلغ به عند رسول الله صلی الله علیه و آله بصدق الحدیث و اداء الامانة.   الکافی 2:104 ح 5ابی کهمس گوید:   به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم:عبد الله بن ابی یعفور بر شما درود فرستاد.   حضرت فرمود:   بر تو و بر او درود باد،وقتی پیش او رفتی سلام مرا به او برسان و بگو:جعفر بن محمد می گفت:   نیک بنگر هر آن ویژگی که باعث شد تا علی علیه السلام به آن مقام بلند نزد پیامبر خدا برسد. خود را ملازم آن خصلت نما.و یقین بدان هر مقامی که علی نزد پیامبر یافت تنها و تنها به خاطر راستگویی و امانتداری بود.     8- فدایی پیامبر   عن الصادق علیه السلام:   ...و الله ما اکل علی بن ابی طالب علیه السلام من الدنیا حراما قط حتی مضی لسبیله و ما عرض له امران کلاهما لله رضا الا اخذ باشدهما علیه فی بدنه-دینه-و ما نزلت برسول الله صلی الله علیه و آله نازلة قط الا دعاه ثقة به و ما اطاق احد عمل رسول الله صلی الله علیه و آله من هذه الامة غیره و ان کان لیعمل عمل رجل کان وجهه بین الجنة و النار یرجو ثواب هذه و یخاف عقاب هذه.   الارشاد:255   حضرت صادق علیه السلام فرمود:   به خدا سوگند علی بن ابی طالب علیه السلام تا روزی که از این دنیا رفت مال حرامی نخورد و هیچگاه بر سر دو راهی-که هر دو راه مورد خشنودی خدا باشد-قرار نگرفت مگر اینکه پر زحمت ترین آنها را برگزید و هر حادثه مهمی که برای پیامبر خدا پیش می آمد-به دلیل اعتمادی که به علی داشت-از او کمک می گرفت.و در میان این امت هیچ کس نتوانست همانند علی علیه السلام:راه پیامبر را-بی کم و کاست-طی کند و با این همه تلاش و کوشش همواره چون بیمناکان کار می کرد،چشمی به بهشت و چشم دیگر بر آتش داشت،از سویی امیدوار پاداش بهشت و از سوی دیگر هراسناک از کیفر آتش بود.     فصل دوم:در صحنه سیاست     9- پشتیبان مظلومان   و قال علیه السلام:   ...لم یکن لاحد فی مهمز و لا لقائل فی مغمز،الذلیل عندی عزیز حتی اخذ الحق له،و القوی عندی ضعیف حتی اخذ الحق منه.رضینا عن الله قضاءه و سلمنا لله امره.   نهج البلاغة،الخطب:37   حضرت علی علیه السلام فرمود:   در تمامی زندگی من،نقطه سیاهی نیست تاعیب جویان و اشاره کنندگان با چشم و ابرو و اشاره کنند و سخنی گویند.خوارترین افراد نزد من عزیز است تا حق او را بستانم و نیرومند نزد من ناتوان است تا حق دیگران را از او بازگیرم.ما با تمام وجود به قضای الهی خشنود و در برابر فرمانش تسلیم هستیم.     10- مبارزه مکتبی   و قال علیه السلام:   اما و الله ان کنت لفی ساقتها حتی تولت بحذا فیرها،ما ضعفت و لا جبنت و ان مسیری هذا لمثلها،فلانقبن الباطل حتی یخرج الحق من جنبه.مالی و لقریش؟و الله لقد قاتلتهم کافرین و لاقاتلنهم مفتونین و انی لصاحبهم بالامس کما انا صاحبهم الیوم.   نهج البلاغة،الخطب:33   به خدا سوگند،من همواره در زمره پیشتازان این حرکت بودم تا روزی که جبهه دشمن تار و مار شد و جاهلیت از صحنه بیرون رفت،بی آنکه کم ترین ضعف یا ترسی داشته باشم و امروز نیز در همان راستا قدم بر می دارم و تصمیم دارم باطل را بشکافم تا حق از پهلوی آن بیرون آید.   مرا با قریش چه کار؟که دیروز در موضع کفر بودند و با آنان جنگیدم و امروز نیز که گرفتار فتنه و انحراف شده اند به پیکارشان خواهم خاست.من همانگونه که دیروز با آنان برخورد کردم امروز نیز همانم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۰۴
مصطفی خاکساری
161- و کل نعیم دون الجنة محقور: و هر نعمتی در برابر بهشت ،ناچیز است.   162- و کل بلاء دون النار عافیة: و هر بلایی در برابر آتش دوزخ ، عافیت است .   163- الا و ان من البلاء الفاقة:آگاه باشید! همانا یکی از بلاها تهیدستی است.   164- و اشد من الفاقأ مرض البدن : و سخت‏تر از تهیدستی ، بیماری بدن است.   165- و اشد من مرض البدن مرض القلب:و سخت‏تر از بیماری بدن ، بیماری قلب است.   166- الا و ان من النعم سعة المال: آگاه باشید ! همانا یکی از نعمت‏ها، فراوانی ثروت است.   167- و افضل من سعة المال صحة البدن: و برتر از فراوانی ثروت ، تندرستی است.   168- و افضل من صحة البدن تقوی القلب: و برتر از تندرستی ، پرهیزکاری قلب است.   169- ازهد فی الدنیا یبصرک الله عوراتها: در دنیا پارسا باش، تا خدای تعالی ترا از عیبها و زشتیهای آن آگاه سازد.   170- و لا تغفل فلست بمغفول عنک:غافل مباش که (خدای تعالی و کاتبان اعمال) از تو غافل نیستند.   171- تکلموا تعرفوا: سخن بگویید تا شناخته شوید.   تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد.   172- رُبّ قول انفذ من صَوْلٍ: چه بسا سخنی که از حمله و غلبه (به کار بردن قهر و قدرت ) رساتر و نافذتر است.   173- ضع فخرک ، و احْطُط کبرک ، و اذکر قبرک:نازیدن و مباهات نمودنت را رها نما، و تکبرت را فروگذار و قبرت را به یادآور.   174- و حقّ الوالد علی الولد یطیعه فی کل شی‏ء الا فی معصیة الله سبحانه:و حق پدر بر فرزند آن است که او جز در معصیت خدای تعالی، در تمام کارها از پدر اطاعت نماید.   175- و حقّ الولد علی الوالد ان یحسن اسمه ، و یحسن ادبه و یعلمه القران: و حق فرزند بر پدر آن است که : نام نیکو بر او نهد، و او را به ادب نیکو آراسته نماید و قرآن به وی بیاموزد.   176- من صارع الحق صرعه:کسی که با حق هماوردی و نبرد نماید ، حق او را بر خاک می افکند.   177- القلب مصحف البصر:قلب ، کتاب دیده است .   178- التقی رئیس الاخلاق:تقوا مهتر و سرور اخلاق نیک است.   179- من اصلح سریرته اصلح الله علانیته:کسی که درون و نیت خود را نیکو نماید، خدای تعالی (کارهای) آشکارش را اصلاح می کند.   180- و من عمل لدینه کفاه الله امر دنیاه: و کسی که برای دینش کار کند، خدای تعالی کار دنیایش را کفایت می‏کند.   181- و من احسن فیما بینه و بین الله، احسن الله ما بینه و بین الناس: و کسی که میان خود و خدایش را نیکو نماید، خدای تعالی میان او و مردم را اصلاح می‏نماید.   182- لا ینبغی للعبد ان یثق بخصلتین : العافیة و الغنی: برای بنده شایسته نیست که به دو خصلت اعتماد کند: تندرستی و توانگری (زیرا هر دو ناپایدارند).   183- قلیل مدوم علیه خیر من کثیر مملول:کار اندک ولی پیوسته، از کار زیاد خسته کننده بهتر است.   184- من اتجر بغیر فقه فقد ارتطعم فی الربا:کسی که بدون دانستن (احکام اسلامی تجارت) به داد و ستد بپردازد، پس همانا در ربا فرو می‏رود.   185- من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته: هر که خود را بزرگوار و گرامی بدارد، (برای خود ارزشی قائل باشد)، شهواتش در نزد او خوار و سبک می‏شود.   186- الحلم والاناءة توأمان، یُنتجهما عُلوّ الهمة: بردباری و آهستگی (درنگ در کارها) هر دو به هم پیوسته‏اند (همانند دو کودک دو قلو) و آن دو زاییده بلندی همت می‏باشد .   187- الغیبة جُهد العاجز: غیبت کوشش و تلاش انسان ناتوان است.   188- رب مفتون بحسن القول فیه :چه بسیار افراد که به خاطر تعریف و مدحی که درباره آنان می‏شود، فریفته می‏گردند.   189- لا خیر فی الصمت عن الحکم ، کما انه لا خیر فی القول بالجهل: سکوت از گفتار حکمت آمیز خوب نیست، هماهنگونه که گفتار جاهلانه خیری ندارد.   اگر چه پیش خردمند، خامشی ادب است   به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی‏   دو چیزه طیره عقل است، دم فروبستن‏   به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی سعدی‏   190- ما المجاهد الشهید فی سبیل الله باعظم اجراً ممن قدر فعف :پاداش مجاهد شهید در راه خدا، از پاداش توانمند و قدرتمندی که پاکدامنی ورزد بیشتر نیست.   191- لکاد العفیف ان یکون ملکاً م الملائکة: پاکدامن (بر اثر پاکدامنی) نزدیک است که فرشته ای از فرشتگان شود.   192- اذا ارذل الله عبداً خظر علیه العلم : هرگاه خدای تعالی بنده‏ای را پست گرداند، او را از دانش محروم می‏نماید.   193- الولایات مضامیر الرجال: فرمانروائیها و حکومتها (پست‏ها)، میدان‏های (آزمایش ) مردان می‏باشد.   194- والعلماء باقون ما بقی الدهر:تا روزگار برقرار است، دانشمندان نیز پایدار و برقرارند.   195- من حذرک کمن بشرک: کسی که ترا (از بدی) بیم می دهم، همانند کسی است که ترا (به خوبی) مژده می‏دهد.   196- و من نهی عن المنکر ارغم انوف المنافقین : و کسی که نهی از منکر نماید، بینی منافقان را به خاک می مالد.   197- من قصر فی العمل ابتلی بالهم: کسی که در کارها کوتاهی کند، به غم و اندوه دچار می‏شود.   198- ازری بنفسه من استشعر الطمع: کسی که طمع را شعارش ساخت، خود را خوار و سبک نموده است.   199- اقیلوا ذوی المروات عثراتهم: لغزش‏های جوانمردان را ببخشید.   200- و رضی بالذل من کشف عن ضره : کسی که بدحالی و سختیش را آشکار نماید، به خواری خود خوشنود شده است (تن به ذلت داده است).   201- و هانت علیه نفسه من امر علیها لسانه: کسی که زبانش را فرمانروای خویش گرداند ، خود را پست و سبک نموده است.   202- لا مال اعود من العقل : هیچ ثروتی سودمندتر از عقل نیست.   203- ولا وحدة اوحش من العجب:و هیچ تنهایی ترسناکتر از خود بینی نیست.   204- ولا عقل کالتدبیر:و هیچ عقلی مانند عاقبت اندیشی نیست.   205- ولا کرم کالتقوی :و هیچ بزرگی و ارجمندی مانند پرهیزگاری نیست.   206- ولا قرین کحسن الخلق: و هیچ همنشینی مانند خوی نیک نیست.   207- ولا میراث کالادب : و هیچ ثروتی مانند ادب نیست.   208- ولا تجارة کالعمل الصالح: و هیچ تجارتی مانند کار نیک نیست.   209- ولا ربح کالثواب: و هیچ سودی مانند پاداش خدای تعالی نیست.   210- ولا عبادة کاداء الفرائض: و هیچ عبادتی مانند انجام واجبات نیست.   211- ولا ایمان کالحیاء و الصبر: و هیچ ایمانی مانند شرم و شکیبایی نیست.   212- ولا حسب کالتواضع:و هیچ شرف و بزرگی مانند فروتنی نیست.   213- ولا شرف کالعلم: و هیچ شرافتی مانند دانش نیست.   214- ولا عز کالحلم: و هیچ عزتی مانند بردباری نیست.   215- ولا مظاهرة اوثق من المشاورة: و هیچ پشتیبانی استوارتر از مشورت نیست.   --------------------------------------------------------------------------------   سخنان حکمت‏آمیز، ترجمه و تحقیق ولی فاطمی مرکز مدیریت حوزه های علمیه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۰۰
مصطفی خاکساری
101- و بالتواضع تتم النعمة: با فروتنی نعمت کامل می‏شود.   102- و بالسیرة العادلة یقهر المناوی : رفتار عادلانه موجب شکست دشمن می‏شود.   103- الطامع فی وثاق الذّل:طمعکار در قید ذلت و خواری است .   104- کفی بالقناعة ملکا و بحسن الخلق نعیماً: برای انسان سلطنت قناعت و نعمت خوی نیک، بس است .   105- من اَتی غَنّیاً فتواضعَ له لِغناه ذهب ثُلثا دینه: کسی که به نزد توانگری برود و به خاطر ثروتش برای او فروتنی نماید، 23 دینش تباه می‏شود.   106- من اطاع التّوانی ضیّع الحقوق: کسی که سستی و تنبلی نماید، حقوق دیگران را تباه می‏سازد.   107- و من اطاع الواشی ضیّع الصّدیق: و کسی که به گفتار سخن چین اهمیت بدهد، دوستان خود را از دست می‏دهد.   108- الحَجرُ الغصب فی الدار، رهنٌ علی خرابها: سنگ غصبی به کار رفته در بنای خانه ، گرو ویرانی آن است.   109- افضل الاعمال ما اکرهت نفسک علیه: برترین کارها آن است که (با اینکه برخلاف خواسته نفست می‏باشد)، خود را بر انجام آن وادار نمایی.   110- مرارة الدنیا حلاوة الاخرة ، و حلاوة الدنیا مرارة الاخرة: تلخی دنیا (مایه) شیرینی آخرت است، و شیرینی دنیا (مایه) تلخی آخرت می‏باشد.   111- یابن ادم ! کن وصیّ نفسک فی مالک : ای پسر آدم ! تو خود وصی خویشتن در ثروتت باشد (منتظر اقدام وصی مباش، بلکه تو خود از ثروتت برای آخرت توشه بیندوز).   112- الحِدّة ضربٌ من الجنون : عصبانیت و خشم، نوعی از دیوانگی می‏باشد.   113- صحّةُ الجسد من قلة الحسد: سلامتی بدن، از کمی حسادت است.   114- یا کمیل ! مر اهلک ان یروحوا فی کسب المکارم : ای کمیل ! خانواده‏ات را دستور بده که روزها در به دست آوردن بزرگواری و کرامت نفس تلاش نمایند.   115- اذا اَملقتم فتاجروا الله بالصّدقة: هرگاه تهی دست شدید، پس با خدایتعالی به وسیله صدقه سودا نمایید (صدقه بدهید تا روزی شما فراوان شود.)   116- اذا اضرّت النوافل بالفرایض فارفضوها: هرگاه نوافل (مستحباب) به واجبات زیان رساند، پس آنها را رها سازید.   117- من تذکّر بُعد السفر استعَدّ: کسی که دوری سفر آخرت را یادآور شود، توشه آن را آماده می کند.   118- قطَع العلمُ عذرَ المتعلّلین : دانش عذر بهانه جویان را قطع کرده است .   119- مَن بالَغ فی الخصومة اَثِمَ: کسی که در دشمنی زیاده روی نماید، مرتکب گناه می‏شود.   120- و ما زنی غیور قطّ:هرگز شخص غیرتمند زنا نمی‏کند.   121- انا یعسوب المؤمنین و المال یعسوب الفجار: من فرمانروا و پیشوای مؤمنینم، و ثروت پیشوای تبهکاران است.   122- یا بنیّ ! انی اخاف علیک الفقر، فاستعذ بالله منه : فرزندم! من بر تو از تهیدستی می‏ترسم ، پس از آن به خدا پناه ببر.   123- سَل تفقّهاً ولا تَسأَل تعنّتاً: برای فهمیدن و دانا شدن پرسش نما ، نه به خاطر عیب جویی و آزار رساندن.   124- اتقوا معاصی الله فی الخلوات ، فان الشاهد هو الحاکم : در تنهایی‏ها از نافرمانی خدای تعالی بپرهیزید ، زیرا شاهد همان حکم کننده است .   125- المؤمن بِشره فی وجهه و حُزنه فی قلبه : شادی و گشاده رویی مؤمن در رخسار او، و غم و اندوهش در قلبش است.   126- المسئول حرّحتّی یَعدُ: کسی که از او چیزی درخواست شد، تا وعده نداده است آزاد می‏باشد (اما پس از وعده ، در قید وعده‏اش می‏باشد تا به آن وفا نماید).   127- الغنی الاکبر اَلیأس عمّا فی ایدی الناس: توانگری بزرگ ، آرزو نداشتن به ثروت مردم است.   128- ماء وجهک جامد یقطره السؤال ، فانظر عند من تقطره: آبرویت جامد است و درخواست آن را آب می کند، پس بنگر که نزد چه کسی آبرویت را می‏ریزی.   129- اشد الذنوب ما استهان به صاحبه: شدیدترین گناهان آن است که صاحبش آن را ناچیز و سبک بشمارد.   130- من نظر فی عیب نفسه اشتغل عن عیب غیره: کسی که عیب خود را بنگرد، از عیب جویی دیگران باز می‏ماند.   131- و من رضی برزق الله لم یحزن علی ما فاته: و کسی که به روزی الهی خوشنود باشد، بر آنچه که از دست داده است اندوهگین نمی‏شود.   132- و من سلّ سیف البغی قُتل به : و کسی که شمشیر ستم بر کشد، با همان کشته می شود.   133- و من دخل مداخل السوء اتّهم: و کسی که در جاهای بد برود، متهم می‏شود.   134- و من کثر کلامه کثر خطؤه : و کسی که سخنش زیاد شود، خطایش بسیار می‏شود.   135- و من کثر خطؤه قل حیاؤه: و کسی که خطایش زیاد شود، شرمش کم می‏گردد.   136- و من قل حیاؤة قل ورعه : و کسی که شرمش کم شود، پرهیزکاریش کم می‏گردد.   137- و من قل ورعه مات قلبه : و کسی پرهیزکاریش کم شود، قلبش می‏میرد.   138- و من مات قلبه دخل النار: و کسی قلبش بمیرد، داخل آتش دوزخ می شود.   139- و من اکثر مِن ذکر الموت رضی من الدنیا بالیسیر:و کسی که زیاد به یاد مرگ باشد، از دنیا به چیز کمی خوشنود می‏شود.   140- اکبر العیب ان تعیب ما فیک مثله: بزرگترین عیب آن است که عیب جویی کنی از صفتی که همانند آن در تو وجود دارد.   141- من ضمن بعرضه فلیدع المراء: کسی که آبرویش را می خواهد (دوست ندارد که آبروی او ریخته شود)، پس باید نزاع و ستیزء جویی را رها نماید.   142- و کفی ادباً لنفسک تجنبک ما کرهته لغیرک: و فرهنگ و خوی پسندیده‏ات همین بس که از آنچه برای دیگری ناپسند می‏داری، اجتناب نمایی.   143- لا شرف اعلی من الاسلام : هیچ شرافتی بالاتر از اسلام نیست.   144- ولا عّزأعّز من التقوی :و هیچ عزتی عزیزتر از تقوی نیست.   145- ولا مَعِقل احسن من الورع : و هیچ پناهگاهی نیکوتر از پرهیزکاری نیست.   146- ولا شفیع انجع من التوبة: و هیچ شفیعی کارسازتر از توبه نیست.   147- ولا کنزاغنی من القناعة:و هیچ گنجی توانگر کننده‏تر از قناعت نیست.   148- و من اقتصر علی بُلغة الکفاف فقد انتظم الراحة و تبؤا خفض الدعة: و کسی که به معاش روزانه بسنده نماید، به آسودگی دست یافته و در آسایش و آرامش جای گرفت.   149- و الرغبة مفتاح النّصب و مطّیة التعب : علاقه به دنیا کلید سخت‏ترین رنج و بلا، و مرکب گرفتاری و ناراحتی است.   150- والحرص و الکبر و الحسد دوَاع ٍالی التّقحّم فی الذنوب: وآز و تکبر و حسادت ، انگیزه‏های فرو رفتن در گناهان است .   151- فاذا ضیّع العالم علمه، استنکف الجاهل ان یتعلم: هرگاه دانشمند دانشش را تباه سازد (به کار نبندد)، جاهل از فراگیری دانش خودداری می‏کند.   152- و اذا بخل الغنیّ بمعروفه، باع الفقیر اخرته بدنیاه: و هرگاه توانگر از نیکی و بخشش دریغ ورزد، تهیدست آخرت خود را به دنیایش می فروشد.   153- یاجابر! من کثرت نعم الله علیه ، کثرت حوائج الناس الیه : ای جابر ! کسی که نعمتهای الهی بر او فراوان شود، نیازهای مردم به سویش زیاد می‏شود.   154- ان الحقّ ثقیل مَرِی‏ءٌ، و ان الباطل خفیف وَ بِی‏ءٌ:همانا حق سنگین (اما در حقیقت) گوارا می‏باشد، و همانا باطل سبک (ولی در باطن) و باء آور(مرگ آور) است.   155- البخل جامع لمساوی العیوب : بخل گردآورنده تمام بدی‏ها و عیب‏ها می‏باشد.   156- لاتقل ما لا تعلم، بل لا تقل کل ما تعلم :آنچه را نمی دانی مگو، بلکه تمام آنچه می‏دانی را نیز مگو.   157- الکلام فی وثاقک ما لم تتکلم به، فاذا تکلمت به صرت فی وثاقه: سخن تا آن را نگفتی دربند تواست، پس هنگامی که آن را گفتی تو در بند آن خواهی بود.   158- فأخزُن لسانک کما تخزن ذهبک و ورقک: زبانت را (در گنجینه دهانت) نگهدار (از سخنان بیجا و بیهوده بپرهیز) همانگونه که طلا و نقره (پول) خود را نگه می‏داری.   159- فرب کلمة سلبت نعمة و جلبت نقمة:پس چه بسا یک سخن، نعمتی را بر باد می‏دهد و عقوبت و عذابی را به بار می‏آورد.   160- من طلب شیئاً ناله او بعضه: کسی که در جستجوی چیزی باشد ، به تمام آن یا به بخشی از آن می‏رسد (جوینده یابنده است).
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۵۹
مصطفی خاکساری
51- و الحَجّ جهادُ کلّ ضعیف: و حج، جهاد هر ناتوان است .   52- ولکل شی‏ء زکاة و زکاة البدن الصیام :و هر چیز زکاتی دارد، و زکات بدن روزه است .   53- و جهاد المرأة حسنُ التّبعل:و جهاد زن، نیکو شوهرداری نمودن است .   54- استنزلوا الرزق بالصدقة:با صدقه دادن فرود آمدن روزی را بخواهید.   55- من ایقن بالخَلَف جاد بالعطیّة: کسی که پاداش را باور داشته باشد، در بخشش جوانمردی می‏نماید.   56- تنزلُ المَعونة علی قدر المونة: یاری (روزی هر کس) به میزان نیاز و قوت روزانه‏اش فرود می‏آید.   57- ما عال من اقتصد:کسی که در زندگی میانه‏روی نماید، تهیدست نمی‏شود.   58- التودّد نصف العقل: دوستی با مردم، نیمی از خرد است.   59- الهَمّ نصف الهَرَم: غم و اندوه، نیمی از پیری است.   60- سوسوا ایمانکم بالصدقة: ایمان خود را با صدقه نگهداری کنید.   61- و حصنوا اموالکم بالزکاة: و ثروت خود را با دادن زکات (از تلف شدن) نگهدارید.   62- و ادفعوا امواج البلاء بالدعاء: با نیایش موج‏های بلا را دور نمایید.   63- یا کمیل! العلم خیر من المال: ای کمیل! دانش بهتر از ثروت است .   64- المَرءُ مخبوءٌ تحت لسانه:   مرد پنهان است در زیر زبان خویشتن قیمت و قدرش ندانی تا نیاید در سخن.   65- هک امرَوٌ لم یعرف قدره:کسی که حرمت و وقار خود را نشناخت، تباه شد.   66- لکلّ امرِیٍ عاقبة، حُلوةٌ او مُرّة: هر کسی فرجامی دارد، شیرین یا تلخ.   67- الراضی بفعل قوم کالدّخل فیه معهم : کسی که به کار گروهی خوشنود باشد، همانند کسی می‏باشد که در آن کار با ایشان بوده است .   68- من استبدّ بر أیه هلک: کسی که خود رأی باشد، نابود می‏شود.   69- و من شاور الرجال شارکها فی عقولها: و کسی که با مردان مشورت نماید، در عقل آنان شریک می‏شود.   70- من کتم سره کانت الخیرة بیده:کسی که رازش را پنهان نماید، اختیار او به دست خودش می باشد.   71- الفقر الموتُ الاکبر:تهیدستی مرگ بزرگ است.   72- لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق : اطاعت از مخلوق در چیزی که موجب نافرمانی آفریدگار باشد، جایز نیست.   73- الناس اعداء ما جهلوا: مردم با آنچه که نمی‏دانند، دشمنند.   74- ترک الذنب اهون من طلب التوبة: رها نمودن گناه، از درخواست توبه آسانتر است.   75- آلة الریاسة سعة الصدر: افزار سروری و بزرگی ، فراخی سینه (شکیبایی و تحمل مشکلات و ...) است.   76- أُزجُرِ المسی‏ءَ بثواب المحسن : بدکار را با پاداش دادن به نیکوکار، (از بدی) باز دار.   77- اللّجاجة تَسل الرأی: سرسختی نمودن، فکر و اندیشه را سست و ناتوان می کند.   78- الطمع رقّ مؤبّد:طمع بردگی ابدی است .   79- ثمرة التفریط الندامة: نتیجه سستی و کوتاهی نمودن در کارها، پشیمانی است.   80- و ثمرة الحزم السلامة : و نتیجه هوشیاری و دور اندیشی ، سلامت (از گزندها) می باشد.   81- من أبدی‏ صفحته للحقّ هلک: کسی که در برابر درستی و راستی به نبرد برخیزد، نابود می‏شود.   82- من لم یُنجه الصبّر اهَلکه الجزعُ: کسی که شکیبایی او را نجات ندهد، ناشکیبایی وی را نابود می‏سازد.   83- من حساب نفسه ربح ، و من غفل عنها خسر:کسی که محاسبه نفس نماید، سود می‏برد و کسی که از آن غافل باشد، زیان می‏بیند.   84- الجود حارس الاعراض: جوانمردی و بخشش ، پاسدار آبروهاست.   85- و الحلم فدام السفیه: شکیبایی ، دهن بند نادان است.   86- و العفو زکاة الظفر: گذشت زکات پیروزی است.   87- و قد خاطر من استغنی برأیه: و کسی که به فکر و اندیشه‏اش بی‏نیاز شد (و در کارها مشورت ننمود و از فکر و اندیشه افراد بهره‏مند نگشت) ، خود را در خطر می افکند.   88- و من التوفیق حفظ التجربة: نگهداری تجربه از (اسباب ) موفقیت (در کارهای نیک) است.   89- ولا تأمننّ ملولاً:از انسان افسرده و دلتنگ آسوده مباش (در کارها به او تکیه نکن).   90- عُجْب المرء بنفسه احدُ حسّاد عقلِه: خودبینی و خودپسندی فرد، یکی از حسودان (دشمنان) عقل اوست.   91- اَغضِ علی القَذی‏ والاّ لم ترض ابداً: برخار (رنجها) چشم فروبند (ناملایمات را نادیده بگیر)، و گرنه هرگز خوشنود نمی شوی.   92- الخلاف یهدم الرأی: اختلاف و درگیری ، فکر و اندیشه را ویران می‏کند.   93- فی تقلّب الاحوال عُلم جواهر الرجال: در دگرگونی حالات افراد، گوهرهای وجودشان دانسته می‏شود.   94- حسد الصدیق من سقم المودة: حسد ورزیدن به دوست، از بیماری دوستی به شمار می‏آید.   95- لیس من العدل القضاء علی الثقة بالظن: درباره افراد مطمئن براساس گمان داوری نمودن، از عدالت نیست.   96- بئس الزاد الی المعاد، العدوان علی العباد: ستم بر بندگان ، بدتوشه‏ای به سوی آخرت است.   97- من کساه الحیاء ثوبه ، لم یرالناس عیبه: کسی که شرم جامه‏اش را بر او پوشاند، مردم عیبش را نمی‏بینند.   98- بکثرة الصمت تکون الهیبة: به بسیاری سکوت (بجا)، ابهت پدید می‏آید.   99- و بالنصفة یکثر المتواصلون: انصاف ، سبب زیاد شدن دوستان می گردد.   100- و بالافضال تعظم الاقدار: نیکی نمودن، سبب بزرگ شدن قدر و منزلت‏ها می‏شود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۵۹
مصطفی خاکساری
سخنان حکمت آمیز امیر المومنین علی (ع)   1- البخلُ عارٌ، و الجبنُ منقصةٌ: بخیل بودن ننگ است و ترسو بودن کاستی می‏باشد.   2- و المُقِلّ غریبٌ فی بَلْدته: تهیدست در شهرش نیز بیگانه است.   وان را که بر مراد جهان نیست دسترس در زاد بوم خویش غریب است و ناشناخت‏   3- العجز آفة، و الصبر شجاعة: ناتوانی آفت است و شکیبایی دلاوری می‏باشد.   4- العلم میراثٌ کریمةٌ: دانش میراث گرانقیمتی است .   5- صدُر العاقل صندوقُ سّرِه: سینه خردمند، صندوق راز اوست .   6- و البَشاشةُ حِبالُة المَودّة: گشاده رویی دام دوستی است .   7- و من رضی عن نفسه کثُر الساخط علیه: و کسی که از خود راضی باشد، خشم گیرندگان بر او بسیار می‏شوند.   8- اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان: ناتوان‏ترین افراد کسی است که از دوست‏یابی ناتوان باشد.   9- و الفرصةُ تمرّ مرالسحاب، فانتهزوا فُرَصَ الخیر: و فرصت همانند ابر گذراست، پس فرصتهای خوب را غنیمت بشمارید.   10- افضلُ الزهد اخفاء الزهد: برترین پارسایی، پنهان نمودن پارسایی است .   11- فمن اشتاق الی الجنة سلاعن الشهوات: کسی که آرزومند بهشت باشد، تمایلات نفسانی را فراموش می‏کند.   12- و من اشفق من النار اجتنب المحرمات: و کسی که از دوزخ می‏ترسد، از کارهای حرام دوری می‏کند.   13- و من زهد فی الدنیا، استهان بالمصیبات: و کسی در دنیا پارسایی ورزد، سختی‏ها را سبک می‏شمارد.   14- و من ارتقب الموت، سارع الی الخیرات: و کسی که در انتظار مرگ باشد، به سوی نیکی‏ها می‏شتابد.   15- فمن اَمَر بالمعروف، شَدّ ظهور المؤمنین: کسی که امر به معروف نماید، پشت اهل ایمان را محکم می‏کند. (مؤمنان را توانمند می‏نماید).   16- کُن سَماحاً و لا تکن مُبذّراً: بخشنده باش، ولی اسراف کننده و ولخرج مباش.   17- اشرفُ الغنی‏ ترکُ المُنی‏: بالاترین و برترین بی نیازی، رها نمودن آرزوهاست.   18- انّ اغنی الغنی العقل: همانا بالاترین توانگری، خرد است .   19- و اکبر الفقر الحُمق: و برزگترین تهیدستی، کم خردی و نادانی است .   20- و او حشُ الوَحْشةِ العُجْبُ: وحشتناک‏ترین تنهایی و ترس، خود بینی است .   21- و اکرم الحسَب حُسن الخلق: گرامی‏ترین اصل و تبار، خوشخویی است.   22- لا قربة بالنوافل اذا اضرّت بالفرائض:هرگاه مستحبّات به واجبات زیان رساند، (آن مستحبات) سبب نزدیکی به خدا نمی‏گردد.   23- لسان العاقل وراء قلبه: زبان دانا در پشت قلب اوست.   24- و قلب الاحمق وراء لسانه : و قلب نادان در پشت زبانش می‏باشد.   25- قدر الرجل علی قدر مروءته: صداقت و راستگویی مرد به اندازه جوانمردیش می‏باشد .   26- و عفته علی قدر غیرته: و پاکدامنی مرد به اندازه غیرت اوست.   27- الظّفَر بالحَزْم: پیروزی در سایه هوشیاری و دور اندیشی است .   28- اولی الناس بالعفو اقدرهم علی العقوبة: شایسته‏ترین افراد به گذشت، تواناترین آنان بر کیفر است .   29- لا غنی کالعقل، ولا فقر کالجهل: هیچ بی‏نیازی همانند خرد، و هیچ تهیدستی مانند نادانی نیست.   30- و لا میراث کالادب و لا ظهیر کالمشاورة: هیچ سرمایه‏ای همچون ادب و هیچ پشتیبانی همانند مشورت نیست .   31- القناعة مال لا ینفد: قناعت دارایی تمام نشدنی است .   32- المال مادة الشهوات: ثروت مایه و اصل تمام شهوت هاست.   33- اللسان سَبُعٌ، ان خُلّی عنه عقر: زبان درنده است، اگر رها شود می‏گزد.   34- فوت الحاجة اهون من طلبها الی غیر اهلها: از بین رفتن خواسته، آسانتر و بهتر از آن است که از نا اهل درخواست نمایی.   35- العفاف زینة الفقر، و الشکر زینة الغنی: پاکدامنی زینت تهیدستی، و سپاسگزاری زینت توانگری است .   36- لا یری الجاهل الا مفرطاً او مفرطً: نادان همواره یا افراط کننده (تندرو) است، یاکوتاهی کننده و ضایع کننده.   37- اذا تم العقل نقص الکلام: هرگاه خردکامل گردد، سخن کم می‏شود.   38- نَفَسُ المرءِ خُطاه الی اجله: نفس‏های هر انسانی، گام‏های او به سوی زمان مرگش است.   39- رأیُ الشیخ احبّ الیّ من جَلَدِ الغلام: اندیشه و فکر پیر (دانا) در نزد من، از صلابت و دلیری نوجوان بهتر است .   40- قیمة کلّ امری ما یُحسنه: ارزش هر فرد به میزان کاری است که می‏تواند آن را نیکو انجام دهد.   41- من اصلح ما بینه و بین الله، اصلح الله ما بینه و بین الناس: هر کسی که میان خود و خدا را درست نماید، خدای تعالی نیز میان او و مردم را اصلاح می‏نماید.   42- و من اصلح امر آخرته اصلح الله امر دنیاه: و کسی که کار آخرتش را نیکونماید، خدای تعالی نیز کار دنیایش را نیکو می‏نماید.   43- لا یَقِلُ عملٌ مع التقوی: کار توأم با پرهیز کاری، اندک نیست .   44- نوم علی یقین خیر من صلاة فی شک: خواب توأم با باور، از نماز در حال تردید بهتر است .   45- هلک فیّ رجلان: محبّ غال، و مُبغضٌ قال: درباره من دو طایفه نابود شدند: دوستدار غلو کننده، و دشمنی که بیش از اندازه دشمنی می‏نماید.   46- اضاعة الفرصة غصة: ضایع کردن فرصت،اندوه به بار می‏آورد.   47- و عجبت لمن شک فی الله و هو یری خلق الله: در شگفتم از کسی که در (وجود) خدا تردید دارد و حال آنکه آفریده خدا را می‏بیند!   48- و عجبت لعامر دارالفناء و تارک دارالبقاء: در شگفتم از کسی که سرای ناپایدار را آباد می‏کند و خانه همیشگی (آخرت) رها می‏نماید.   49- و عجبت للمتکبر الذی کان بالامس نطفة و یکون غداً جیفة: و در شگفتم از متکبری که دیروز نطفه بوده است و فردا مردار خواهد بود!   50- الصّلوة قربانُ کلّ تقی: نماز، وسیله تقرب هر پرهیزکاری است.   سخنان حکمت‏آمیز، ترجمه و تحقیق ولی فاطمی مرکز مدیریت حوزه های علمیه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۵۸
مصطفی خاکساری
31- پیامبر و امامت على(ع) عن جابر بن عبد الله الانصارى قال: سمعت‏رسول الله(ص) یقول لعلى بن ابى طالب(ع): یا على! انت اخى و وصیى و وارثى‏وخلیفتى على‏امتى فى‏حیوتى و بعد وفاتى‏محبک محبى و مبغضک مبغضى‏و عدوک عدوى. امالى صدوق: 124، ح 5. جابربن عبد الله انصارى مى‏گوید: از رسول خدا(ص) شنیدم که به على بن ابى‏طالب(ع) فرمود: اى على، تو برادر و وصى و وارث و جانشین من در میان امت من در زمان حیات و بعد از مرگ منى. دوستدار تو دوستدار من و دشمن و کینه‏توز تو دشمن من است. 32- پایه ‏هاى اسلام عن ابى جعفر(ع) قال: بنى الاسلام على خمس: الصلوة و الزکوة و الصوم و الحج و الولایة‏و لم یناد بشى‏ء ما نودى بالولایة یوم الغدیر. کافى 2، 21، ح 8. امام باقر(ع) فرمود: اسلام بر پنج پایه استوار شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و به هیچ چیز به اندازه آنچه در روز غدیر به ولایت تاکید شده، ندا نشده است. 33- ولایت جاودانه عن ابى الحسن(ع) قال: ولایة على(ع) مکتوبة فى صحف جمیع الانبیاء ولن یبعث‏الله رسولا الا بنبوة محمد ووصیة على(ع). سفینة البحار 2: 691. امام کاظم(ع) فرمود: ولایت على(ع) در کتابهاى همه پیامبران ثبت‏شده است و هیچ پیامبرى مبعوث نشد، مگر با میثاق نبوت محمد(ص) و امامت على(ع). 34- ولایت و توحید قال رسول الله(ص): ولایة على بن ابى طالب ولایة الله‏و حبه عبادة الله و اتباعه فریضة الله‏و اولیاؤه اولیاء الله و اعداؤه اعداء الله‏و حربه حرب الله و سلمه سلم الله عز و جل. امالى صدوق: 32. رسول خدا(ص) فرمود: ولایت على بن ابیطالب(ع) ولایت‏خداست، دوست داشتن او عبادت خداست، پیروى کردن او واجب الهى است و دوستان او دوستان خدا و دشمنان او دشمنان خدایند، جنگ با او، جنگ با خدا و صلح با او، صلح با خداى متعال است. 35- روز ناله نومیدى شیطان عن جعفر، عن ابیه(ص) قال: ان ابلیس عدوالله رن اربع رنات: یوم لعن، و یوم اهبط الى الارض،و یوم بعث النبى(ص) و یوم الغدیر. قرب الاسناد: 10. امام باقر(ع) از پدر بزرگوارش امام صادق(ع) نقل کرد که فرمود: شیطان دشمن خدا چهار بار ناله کرد: روزى که مورد لعن خدا واقع شد و روزى که به زمین هبوط کرد و روزى که پیامبر اکرم(ص) مبعوث شد و روز عید غدیر. 36- ولایت علوى دژ توحید عن النبى(ص): یقول الله تبارک و تعالى: ولایة على بن ابى طالب حصنى،فمن دخل حصنى امن من نارى. جامع الاخبار: 52، ح 7. پیامبر اکرم(ص) فرمود: خداوند مى‏فرماید: ولایت على بن ابیطالب دژ محکم من است، پس هر کس داخل قلعه من گردد، از آتش دوزخم محفوظ خواهد بود. 37- جانشین پیامبر قال رسول الله(ص): یا على انا مدینة العلم و انت بابها و لن تؤتى المدینة الا من قبل الباب... انت امام امتى و خلیفتى علیها بعدى، سعد من اطاعک و شقى من عصاک، و ربح من تولاک و خسر من عاداک. جامع الاخبار: 52، ح 9. رسول خدا(ص) فرمود: اى على من شهر علمم و تو درب آن هستى، به شهر جز از راه درب آن وارد نشوند. ... تو پیشواى امت من و جانشین من در این شهرى، کسى که اطاعت تو کند سعادتمند است، و کسى که تو را نافرمانى کند، بدبخت است، و دوستدار تو سود برده و دشمن تو زیان کرده است. 38- اسلام در سایه ولایت قال الصادق(ع): اثافى الاسلام ثلاثة: الصلوة و الزکوة و الولایة،لا تصح واحدة منهن الا بصاحبتیها. کافى: 2، ص 18. امام صادق(ع) فرمود: سنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنهابدون دیگرى درست نمى‏شود. 39- ده هزار شاهد قال ابو عبد الله(ع): العجب یا حفص لما لقى على بن ابى‏طالب!! انه کان له عشرة الاف شاهد لم یقدر على اخذ حقه و الرجل یاخذ حقه بشاهدین. بحار الانوار: 37، 140. امام صادق(ع) فرمود: اى حفص! شگفتا از آنچه على بن ابى طالب(ع) با آن مواجه شد! او با ده هزار شاهد و گواه (در روز غدیر) نتوانست‏حق خود را بگیرد، در حالى که شخص با دو شاهد حق خود را مى‏گیرد. 40- على(ع)، مفسر قرآن عن النبى(ص) فى احتجاجه یوم الغدیر: على تفسیر کتاب الله، و الداعى الیه، الا و ان الحلال و الحرام اکثر من ان احصیهما و اعرفهما، فآمر بالحلال و انهى عن الحرام فى مقام واحد، فامرت ان آخذ البیعة علیکم و الصفقة منکم، بقبول ما جئت به عن الله عز و جل فى على امیر المؤمنین و الائمة من بعده، معاشر الناس تدبروا و افهموا آیاته، و انظروا فى محکماته و لا تتبعوا متشابهه، فو الله لن یبین لکم زواجره، و لا یوضع لکم عن تفسیره الا الذى انا آخذ بیده. وسایل الشیعه: 18، 142، ح 43. پیامبر اکرم (ص) روز عید غدیر فرمود: على(ع) تفسیر کتاب خدا، و دعوت کننده به سوى خداست، آگاه باشید که حلال و حرام بیش از آنست که من معرفى و به آنها امر و نهى کنم و بشمارم. پس دستور داشتم که از شما عهد و پیمان بگیرم که آنچه را در مورد على امیرمؤمنان، و پیشوایان بعد او از طرف خداوند بزرگ آوردم، بپذیرید. اى مردم! اندیشه کنید و آیات الهى را بفهمید، در محکمات آن دقت کنید و متشابهات آن را دنبال نکنید. به خدا قسم هرگز کسى نداهاى قرآن را نمى‏تواند بیان کند و تفسیر آن را روشن کند، جز آن کسى که من دست او را گرفته‏ام (و او را معرفى کردم). منابع 1- قرآن کریم . 2- امالى شیخ صدوق، کتابخانه اسلامیه. 3- قرب الاسناد، عبد الله جعفر الحمیرى، آل البیت. 4- مصباح المتهجد، شیخ طوسى، مؤسسة فقه الشیعه. 5- وسایل الشیعه، شیخ حر عاملى، مکتبة الاسلامیة. 6- سفینة البحار، شیخ عباس قمى، اسوه. 7- جامع الاخبار، محمد سبزوارى، آل البیت. 8- بحار الانوار، علامه مجلسى، دار الکتب الاسلامیه. 9- حماسه غدیر، محمدرضاحکیمى، مؤلف. 10- اقبال الاعمال، سید بن طاووس مؤسسة الاعلمى. 11- اصول کافى، کلینى، دار الکتب الاسلامیه. 12- الغدیر، علامه امینى دار الکتب الاسلامیه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۵۶
مصطفی خاکساری
در کتاب کشف الغمه نوشته شده است که بدر الدین لؤلؤ عامل موصل از بعضی علما درخواست کرد تا احادیث صحیح و گوشه ای از آنچه درباره فضایل و صفات علی (ع) نقل شده است استخراج کنند.این صفات بر«انوار شمع اثنی عشر»نوشته و به آرامگاه آن حضرت برده شد.وی می گوید: «من این شمع را دیدم ».آنچه در اوصاف علی (ع) می آید مطالبی است که از کتاب صفین و از جابر و ابن حنفیه و دیگران و نیز از کتاب استیعاب نقل شده است.بدر الدین با خواندن این صفات گفت: او (علی) نکوترین کسی است که صفاتش را دیده است.ما با استفاده از مجموع این روایات به خصوصیات برجسته آن امام همام اشاره می کنیم.   علی (ع) مردی میانه بالا بود.اندکی کوتاه و چاق.چشمانی سیاه و گشاده داشت.در نگاهش عطوفت و مهربانی موج می زد.ابروانش کشیده و پیوسته بود.صورتی زیبا داشت و از نیکو منظرترین مردم به شمار می آمد.رنگ صورتش گندمگون بود.چهره ای گشاده و بشاش داشت.به جز موهای اطراف سرش، موی دیگری نداشت و سرش طاس بود و از پشت همچون تاجی می درخشید.گردنش از سپیدی به درخشش ابریقی نقره ای مانند بود.ریشی انبوه داشت و بالای آن زیبا می نمود.گردنش ستبر و شانه هایش همچون شانه های شیری ژیان، فراخ بود.   در روایتی دیگر ذکر شده است: شانه هایش مانند شانه های شیری قوی جثه، پهن بود. بازوان نیرومندش، از شدت درهم پیچیدگی عضلات از ساعدش قابل تمیز نبود.مچها و نیز پنجه هایی قوی و قدرتمند داشت.   در روایتی دیگر نیز آمده است: آن حضرت انگشتانی باریک و ساعد و دستی نیرومند داشت.و چنان قوی بود که اگر دست کسی را می گرفت، بر او مستولی می شد و طرف مقابل قدرت نفس کشیدن را از دست می داد.شکمی بزرگ و پشتی قوی داشت.سینه وی فراخ و پرمو بود و سر استخوانهای او که در مفصل با یکدیگر جفت شده بودند، بزرگ می نمود.عضلاتی پر پیچ و تاب و ساقهایی کشیده و باریک داشت.بزرگی عضله دست و پای او بهنجار و موزون بود و هنگام راه رفتن اندکی به جلو متمایل می شد.چون به میدان کارزار روی می آورد، با هروله و شتاب می رفت.نیرومند و شجاع بود و در رویارویی با هر کسی، پیروز می شد.به راستی خداوند او را با عز و نصر خود تایید کرده بود.   مغیره در این باره گفته است: علی (ع) همچون شیر بود، بلکه از شیر قوی تر و اندامش از اندام او بهنجارتر می نمود.   آن حضرت را با الفاظی همچون اصلع (طاس و بی مو) ، اجلح (کسی که جلوی سر او کم مو باشد) ، انزع (مردی که موی پیشانیش از هر دو طرف رفته) و بطین (شکم بزرگ) بسیار توصیف کرده اند که ذکر آن نیز گذشت.   در کتاب فائق آمده است که ابن عباس می گوید: من زیباتر از طرفین پیشانی علی (ع) ندیده ام.شرصتان (طرفین پیشانی) از شرص و به معنای جذب و کشیدن است.گویا مو کشیده شده و جای آن معلوم می شود.آیا به وجه تسمیه مو به نزعه نمی نگری و نمی بینی لغات جذب و نزع همه از یک رشته سرچشمه می گیرند؟!   منابع مقاله: سیره معصومان ج 3، امین، سید محسن
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۱۷
مصطفی خاکساری
مسعودی در مروج الذهب، شمار اولاد علی (ع) را به بیست و پنج تن رسانده است.شیخ مفید در کتاب ارشاد تعداد آنها را هفده تن از دختر و پسر دانسته و پس از آن گفته است: عده ای از علمای شیعه گویند که فاطمه پس از وفات پیامبر (ص) جنینی که پیامبر او را محسن نامیده بود سقط کرد.بنابر قول این عده، فرزندان آن حضرت هجده تن بوده اند.   ابن اثیر گوید: محسن در کودکی وفات یافته است.آیا این محسن که ابن اثیر از او نام برده غیر از آن محسنی است که مفید از آن یاد کرده؟ مسعودی و شیخ مفید فرزندان علی را همراه با ذکر محسن، نام برده و کسان دیگری همچون محمد اوسط و ام کلثوم صغرا بنت صغیر (دختر کوچک) و رملة صغرا را به شمار فرزندان امیر المؤمنین (ع) اضافه کرده اند.   اما با توجه به گفتارها و نوشتارهایی که از مورخان و علمای نسابه در دست داریم، چنین می نماید که فرزندان علی (ع) سی و سه تن بوده اند و شاید علت این رقم زیاد آن باشد که مورخان اسم و لقب هر یک از فرزندان را، جداگانه برای دو فرزند ثبت می کرده اند.در حالی که این دو اسم و لقب بر یک تن اطلاق می شده است.نام اولاد امیر المؤمنین علی (ع) به شرح زیر ذکر شده است:   1-حسن   2-حسین.   3-زینب کبرا   4-زینت صغرا.   که کنیه او کلثوم است.شیخ مفید گوید: مادر این چهار تن فاطمه بتول دختر پیامبر بزرگ اسلام بوده است.   5-ام کلثوم کبرا (ابن اثیر نام وی را با زینب کبرا آورده است). مسعودی می نویسد: مادر حسن، حسین، محسن، ام کلثوم کبرا و زینب کبرا، حضرت فاطمه زهرا دختر پیغمبر اسلام (ص) است.   می توان میان قول مفید که زینب صغرا مکنی به ام کلثوم را ذکر کرده و نظر ابن اثیر و مسعودی که وی را ام کلثوم کبرا نامیده اند، جمع به عمل آورد و به این ترتیب که نام وی به نسبت زینب کبرا، زینب صغرا و به نسبت ام کلثوم صغرا که بعدا نام او را ذکر خواهیم کرد و از مادری غیر از فاطمه زهرا به دنیا آمده، ام کلثوم کبرا بوده است.   6-محمد اوسط، مادر وی امامه دختر ابو العاص بوده است.شیخ مفید و مسعودی متذکر نام او نشده اند.   7-8-9-10-عباس، جعفر، عبدالله، عثمان که همگی جزو شهدای کربلا بوده اند.مادر این چهار تن ام البنین کلابی است که مسعودی وی را ام البنین دختر حزام وحیدیة معرفی کرده و عثمان را در شمار این چهار تن ذکر نکرده است.   11-محمد اکبر، مکنی به ابو القاسم و معروف به ابن حنفیه که مادر وی خوله حنفی بوده است .   12-محمد اصغر مکنی به ابو بکر، بعضی از مورخان پنداشته اند که ابو بکر و محمد اصغر نام دو تن از فرزندان علی بوده ولی ظاهرا چنین برمی آید که این هر دو، نام یک تن باشد.   13-عبد الله و عبید الله که هر دو در کربلا به شهادت رسیده اند.مادر این دو تن لیلی دختر مسعود نهشیلی است.   14-یحیی که مادر وی اسماء بنت عمیس است.   15-16-عمر و رقیه که دوقلو بوده اند.مادر این دو ام حبیب، صهبا، دختر ربیعه تغلبی است .عمر هشتاد و پنج سال زندگی کرد.   17-18-19-ام الحسن و رمله کبرا و ام کلثوم صغرا، مادر ایشان ام سعد دختر عروة بن مسعود ثقفی است.شیخ مفید و مسعودی تنها به ذکر نام ام الحسن و رملة بسنده کرده اند و آن را با ذکر کلمه کبرا آشکارتر نساخته اند.   20-دختری که در کودکی جان سپرده است.مادر وی مخباة کلبی است و شیخ مفید و مسعودی متذکر نام او نشده اند.   21-ام هانی، 22.میمونه، 23.زینب صغرا.در کتاب عمدة الطالب آمده است که مادر وی (زینب صغرا) ام ولد (کنیز) بوده و در خانه محمد بن عقیل بن ابیطالب به سر می برده است.   24-رملة صغرا، شیخ مفید و مسعودی از او نام نبرده اند.   25-رقیه صغرا، مسعودی از او یادی نکرده است.   26-فاطمه، 27.اسامه، 28.خدیجه، 29.ام الکرام، مسعودی گوید ام الکرام همان فاطمه است .   30-ام سلمه، 31.ام ابیها، مسعودی از او یاد کرده است.   32-جمانة مکناه به ام جعفر.   33-نفیسه، درباره نام مادر او پراکنده گویی کرده اند.   منابع مقاله: سیره معصومان، ج 3، امین، سید محسن
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۱۶
مصطفی خاکساری